آویختنی

معنی کلمه آویختنی در لغت نامه دهخدا

( آویختنی ) آویختنی. [ ت َ ] ( ص لیاقت ) درخور آویختن. ازدرِ آویختن. که آویختن آن ناگزیر و واجب باشد.

معنی کلمه آویختنی در فرهنگ فارسی

( آویختنی ) ( صفت ) لایق آویختن آنکه یا آنچه آویختن آن ناگزیر باشد .

معنی کلمه آویختنی در ویکی واژه

ویژگی آنچه شایسته و مناسب آویختن است، یا باید آویخته شود.
مستحق به دار آوایختن؛ به دار کشیدن. خلق‌الله بیگناه را ... واجب‌القتل کشتنی و سوختنی و آویختنی کرده. «جمال‌زاده»

جملاتی از کاربرد کلمه آویختنی

قطعاتی که باید مورد عملیات گالوانیزهٔ گرم قرار گیرند نباید توسط رنگ روغنی یا اسپری مارک‌زنی شوند. این قطعات می‌بایست از طریق مارک‌های سمبه‌ای (حک‌شدنی) و با مارک‌های آویختنی شماره‌گذاری شوند.
در سلسله عشق که بگسیختنی نیست غیر از دل سودا زده آویختنی نیست
که گویند با زن برآویختنی ز آویختن نیز بگریختی
قُلْ بگوی ای محمد (ص) ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی چه سازد بشما خداوند من، لَوْ لا دُعاؤُکُمْ اگر نه از بهر آنید که شما گوئید فَقَدْ کَذَّبْتُمْ اکنون پس که پیغام بدروغ فرا داشتید، فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً (۷۷) با هم بر آویختنیی بود تا از آن چه بینید.