بوسلیک

معنی کلمه بوسلیک در لغت نامه دهخدا

بوسلیک. [ س ُ ل َ ] ( اِ مرکب ) نام مقامی از جمله دوازده مقام موسیقی. ( برهان ) ( از غیاث )( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). رجوع به آهنگ شود.
بوسلیک. [ س ُ ل َ ] ( اِخ ) رجوع به ابوسلیک شود.

معنی کلمه بوسلیک در فرهنگ معین

(سَ ) ( اِ. ) نام یکی از آهنگ های موسیقی ایرانی .

معنی کلمه بوسلیک در فرهنگ عمید

گوشه ای در دستگاه نوا.

معنی کلمه بوسلیک در فرهنگ فارسی

نام یکی از آهنگهای موسیقی ایرانی
نام مقامی از جمله دوازده مقام موسیقی

معنی کلمه بوسلیک در ویکی واژه

نام یکی از آهنگ‌های موسیقی ایرانی.

جملاتی از کاربرد کلمه بوسلیک

بوالعلی و بوالعباس و بوسلیک و بو مثل / آنکه آمد از لوالج آنکه آمد از هری
در زمان بغتسما (۲۰۵–۲۵۹ ه‍.ق) شاعری به نام حنظله بادغیسی (ف. ۲۲۰) ظهور کرد. در عهد بغتسما محمد بن وصیف و فیروز مشرقی و ابوسلیک گرگانی به چامه سُرایی پرداختند.
بدان ای پسر که اگر خنیاگر باشی خوش‌خوی و سبک‌روح باش و خود را به طاقت خویش همیشه پاک‌جامه دار و مطیب و معطر و خوب‌زبان باش و چون به سرایی در شوی به مطربی‌، ترش‌روی و گرفته مباش و همه راههاء گران مزن و همه راههاء سبک مزن، که همه از یک نوع زدن شرط نیست، که آدمی همه یک‌طبع نباشند، هم چنانک مجلس مختلف است و ازین سبب است که استادان اهل ملاهی این صناعت را ترتیبی نهاده‌اند: اول دستان خسروانی زنند و آن از بهر مجلس ملوک ساخته‌اند و بعد از آن طریقها به وزن گران نهاده‌اند چنانک بدو سرود بتوان گفتن و آن را راه نام کرده‌اند و آن راهی بود که به طبع پیران و خداوندان جِد نزدیک‌تر بود، پس این راه گران از بهر این قوم ساخته‌اند و آنگاه چون دیدند که خلق همه پیر و اهل جد نباشند گفتند این از بهر پیران طریقی نهاده‌اند و از بهر جوانان نیز طریقی بنهیم، پس بجستند و شعرها که به وزن سبک‌تر بود بر وی راههاء سبک ساختند و خفیف نام کردند، تا از پس هر راهی گران ازین خفیفی بزنند، گفتند تا در هر نوبتی مطربی هم پیران را نصیب باشد و هم جوانان را، پس کودکان و زنان و مردان لطیف‌طبع نیز بی‌بهره نباشند، تا آنگاه که ترانه گفتن پدید آمد، این ترانه را نصیب این قوم کردند، تا این قوم نیز راحت یابند و لذت، از آنک از وزن‌ها هیچ وزنی لطیف‌تر از وزن ترانه نیست. پس همه از یک نوع مزن و مگوی که چنین باید که گفتم، تا همه را از سماع تو بهره باشد و در مجلسی که بشینی نگاه کن اگر مستمع سرخ روی و دموی روی باشد بیشتر بم بزن و اگر زردروی و صفرایی بود بیشتر زیر بزن و اگر سیاه‌گونه و نحیف و سودایی بود بیشتر سه‌تا بزن و اگر سپید پوست و فربه بود و مرطوب بود بیشتر بر بم بزن که این رودها را بر چهار طبع مردم ساخته‌اند؛ هر چند این که گفتم در شرط و آیین مطربی نیست، خواستم که ترا ازین معنی آگاه کنم، تا ترا معلوم بود. دیگر جهد کن تا آنجا که باشی از حکایت و مطایبت و مزاح کردن نیاسایی، تا از رنج مطربی تو کم شود و دیگر اگر خنیاگری باشی که شاعری دانی عاشق شعر خود مباش و همه روایت از شعر خویش مکن، چنانک ترا با شعر خود خوش بود آن قوم را نباشد، که خنیاگران راویان شاعرند، نه راوی شعر خویش‌اند و دیگر اگر نردباز باشی چون به مطربی روی اگر دو کس با هم نرد می‌بازند تو مطربی خویش باطل مکن و به تعلیم کردن نرد مشغول مشو و به شطرنج، که ترا مطربی خوانده‌اند نی به قامری و نیز سرودی که آموزی ذوق نگاه دار: غزل و ترانه بی‌وزن مگوی و چنان مگوی که سرود جای دیگر بود و زخمه جای دیگر و اگر بر کسی عاشق باشی همه حسب حال خود مگوی، مگر این ترا خوش آید و دیگران را نباید و هر سرودی در معنی دیگر گوی، شعر و غزل بسیار یاد گیر، چون فراقی، وصالی و ملامت و عتاب و رد و منع و قبول و وفا و جفا و احسان و عطا و خشنودی و گله، حسب حالهای وقتی و فصلی، چون سرود‌های خزانی و زمستانی و تابستانی، باید که بدانی به هر وقت چه باید گفتن و نباید که اندر بهار، خزانی گویی و در خزان، بهاری و در تابستان، زمستانی و در زمستان، تابستانی؛ وقت هر سرودی باید که بدانی، اگر چه استاد بی‌نظیر باشی و در سر کار حریفان را می‌نگر، اگر قوم مردمان خاص و پیران عاقل باشند که صرف مطربی بدانند پس مطربی کن و راهها و نواهای نیک می‌زن، اما سرود بیشتر اندر پیری گوی و در مذمت دنیا و اگر قوم جوانان و کودکان باشند بیشتر طریقهای سبک زن و سرود‌هایی گوی که در حق زنان گفته باشند، یا در ستایش نبیذخواران و اگر قوم سپاهیان و عیاران باشند دو بیتی‌هاء ماوراءالنهری گوی، در حرب کردن و خون ریختن و ستودن عیار پیشه‌گی و جگرخواره مباش و همه نواهاء خسروانی مزن و مگوی و دیگر شرط مطربی نیست که نخست بر پردهٔ راست چیزی بزن، پس علی رسم بر هر پردهٔ چون پردهٔ باده و پردهٔ عراق و پردهٔ عشاق و پردهٔ زیر افگنده و پردهٔ بوسلیک و پرده سپاهان و پرده نوا و پرده بسته مگوی، که تا شرط مطربی بجای آورده باشی و آنگاه بر سر کوی ترانه روم، که تو تا شرط مطربی بجای آری مردمان مست شده باشند و رفته؛ اما نگر تا هر کسی چه خواهد و چه راه دوست دارند، چون قدح بدان کس رسد آن گوی که وی خواهد، تا ترا آن دهد که تو خواهی، که خنیاگری را بزرگترین هنری آنست که برای و طبع مستمع رود و در مجلسی که باشی پیش‌دستی مکن پیاله گرفتن را و سیکی بزرگ خواستن را، نبیذ کم خور تا سیم بحاصل کنی، چون سیم یافتی آنگاه تن در نبیذ ده و در مطربی با مستان ستیزه مکن به سرودی که خواهند، اگر چه محال باشد، تو از آن میندیش، بگذار تا می‌گوید؛ چون نبیذ بخوری و مردمان مست شوند با همکاران در مناظره مشو، که از مناظره سیم بحاصل نشود و بنگر تا مطرب معربد نباشی که از عربدهٔ تو سیم مطربی از میان برود و سر و روی و دست‌افزار شکسته شود و یا جامه‌دریده به خانه شوی و خنیاگران مزدوران مستانند و مزدور معربد را دانی که مزد ندهد و اگر در مجلس کسی ترا بستاید وی‌را تواضع نمای، تا دیگران ترا بستایند، اول به هشیاری ستودن بود بی‌سیم، چون مست شود سیم از پس ستودن بود و اگر مستان به خانه می‌روند یا به راهی یا سرودی سخت کردند، چنانک عادت مستان بود، تو از گفتن ملول مشو و می‌گوی تا آنگاه که غرض تو از آن حاصل شود، که مطربان را بهتر هنری صبرست که با مستان کنند و اگر صبر نکند محروم ماند و نیز گفته‌اند که: خنیاگر کر و کور و گنگ باید، یعنی گوش بجایی ندارد که نباید داشتن و بجایی ننگرد که نباید نگریستن و هر جایی که رود چیزی که در جایی دیگر دیده باشد و شنیده باز نگوید، چنین مطرب پیوسته با میزبان باشد و الله اعلم.
از پرده عراق به عشاق تحفه بر چون راست و بوسلیک خوش الحانم آرزوست
مطرب عشق خواندت در گوش نغمه بوسلیک و رهابی
ابوسلیک گرگانی آخرین شاعر دورۀ طاهریان و سامانیان است و در لباب‌الالباب و مجمع‌الفصحاء دو قطعه از اشعار او در چهار بیت ضبط شده است. چند بیت دیگر از اشعار ابوسلیک را می‌­توان در فرهنگ جهانگیری، فرهنگ رشیدی و المعجم فی معاییر اشعار العجم یافت. به گفتۀ سعید نفیسی از اشعار این شاعر ده بیت در میان است. هرچند اشعار برجای ماندۀ ابوسلیک اندک است، نام او را در شمار معدود شاعرانی آورده‌­اند که پیش از رودکی شعر فارسی سروده‌­اند و در مقابل زبان و ادبیات عرب سعی در احیای ادبیات ملی خود داشته‌­اند. به گفتۀ بدیع‌الزمان فروزانفر باید تصدیق کرد این شاعر همچون دیگر شعرای پارسی­‌گوی، نخست از عربی به­ خوبی اطلاع داشته و شعر عربی می­گفته است. این فقره گذشته از حدس به ادلۀ تاریخی هم تأیید می­‌شود.
گوشه بوسلیک در دستگاه نوا و گوشه‌ای به نام «ابوالچپ» که در دستگاه‌های راست‌پنج‌گاه و همایون وجود دارد، از لحاظ ساختار با ابوعطا شباهت دارند.
به تصنیف ساز ره بوسلیک ز مغلوب خوانی ست غالب شریک
در زمان بغتسما (۲۰۵–۲۵۹ ه‍.ق) شاعری به نام حنظله بادغیسی (ف. ۲۲۰) ظهور کرد. در عهد بغتسما محمد بن وصیف و فیروز مشرقی و ابوسلیک گرگانی به سرودن شعر پرداختند. پس از آن در دورهٔ حاکمیت عباسیان و فرمان یافتن کارگزاران ایران، عباسیان برای حکم راندن بر بخش‌هایی از سرزمین‌های ایران زبان فارسی دارای گونه‌هایی از شعر شد که بیشتر قطعه‌های دوبیتی بود. در دوره‌های بعدی این آثار با روی کار آمدن سامانیان گسترش یافت. با این‌حال نویسندهٔ کتاب تاریخ سیستان آغاز ادبیات فارسی رسمی را به دورهٔ صفاریان و شاعرانی مانند محمد وصیف سگزی و بسام کرد می‌رساند.
در پردهٔ حسینی عشاق را درآور وز بوسلیک و مایه بنمای دلگشایی
بوالعلاء و بوالعباس و بوسلیک و بوالمثل آنکه از ولوالج آمد آنکه آمد از هری
گذشته از این، هر دایره را می‌توان از پرده‌ای دیگر به جز پردهٔ اصلی‌اش نیز شروع کرد (مثلاً از وسط یک دایره شروع به شمارش کرد). مثلاً اگر دور «بوسلیک» به جای شروع از پردهٔ نخست («ا») از پردهٔ هفتم («ز») شروع شود (که به اصطلاح به آن «طبقهٔ هفتم بوسلیک» گفته می‌شد)، نتیجه به صورت «ز ح یا ید یه یح د ز» می‌شد که این پرده‌ها بر دور اول (یا طبقهٔ اول) «عشاق» منطبق بودند.
بربط عشرت مرا گاه سه تا همی‌کنی پرده بوسلیک را گاه حجاز می‌کنی
ادوار ملایم مقام‌های دوازده‌گانه را تشکیل می‌دادند که عبارت بودند از عشاق، نوا، بوسلیک، راست، زنگوله، اصفهان، حسینی، حجازی، زیرافکند، راهوی، عراق، و بزرگ. دورهای متنافر با نام شناخته نمی‌شدند بلکه با شماره شناسایی می‌شدند؛ مثلاً عبدالقادر مراغی در مقاصدالالحان دایره ۴۴ را (که مطابق مقام اصفهان با شروع از موضع اصلی آن مقام است) با نام «اصفهان» یا «اصفهان اصل» می‌شناسد اما دایره ۶۷ را که فواصلی دقیقاً مشابه دارد اما از نتی دیگر شروع شده، اصفهان نمی‌خواند بلکه تنها دایره ۶۷ می‌نامد.
طبل فراق می‌زنی نای عراق می‌زنی پرده بوسلیک را جفت حجاز می‌کنی