بی میلی

معنی کلمه بی میلی در لغت نامه دهخدا

بی میلی. [ م َ / م ِ ] ( حامص مرکب ) انحراف نداشتن. گردش نداشتن بسویی. چفسیدگی نداشتن. || گرایش نداشتن. عدم تمایل. عدم رغبت. فقدان اشتها. رجوع به میل شود.

معنی کلمه بی میلی در فرهنگ فارسی

انحراف نداشتن . گردش نداشتن . بسویی چسفیدگی نداشتن . یا گرایش نداشتن . عدم تمایل . عدم رغبت . فقدان اشتها .

جملاتی از کاربرد کلمه بی میلی

اولریش فن ویلامویتس-ملندرف، فیلولوژیست کلاسیک، وضعیت اوکنوس را «مجازاتی برای ضعف اخلاقی، فقدان شجاعت، بی میلی به تعهد به آنچه او به عنوان یک وظیفه » می‌داند. به گفته ویلامویتس، این ضعف شخصیت «گاهی به چیزهای خوب منجر می‌شود، یعنی زمانی که از یک عمل شیطانی خودداری می‌کند»، اما خودخواهانه است زیرا اجتناب در مواقعی که به «تصمیم برای عمل» نیاز است، اساساً به کسی کمک نمی‌کند.
دهان چشمه بینباشتم ز بی میلی دمی که دست زد خضر آب حیوان شد
پس از یک سال معاشرت، والاس در سال ۱۸۶۴ با زن جوانی نامزد شد که در زندگی‌نامه خود، از او تنها با نام خانم ل نام برد. خانم ل که دختر لوییس لسلی بود، با والاس شطرنج بازی می‌کرد. نامزد والاس به دلیل بی میلی او، نامزدی را بهم زد. والاس در سال ۱۸۶۶ با آنی میتن ازدواج کرد. ریچارد اسپروس گیاه‌شناس که با والاس در برزیل دوست شده بود، رابطه دوستانه خوبی نیز با پدر آنی میتن داشت و والاس و میتن را به یکدیگر معرفی کرده و وسیله آشنایی آنها شد. والاس در سال ۱۸۷۲ دل را ساخت. دل خانه ای از بتن بود و آن بنا را در زمین‌هایی که وی در گریس در اسکس اجاره کرده بود، بنا نمود. والاس تا سال ۱۸۷۶ در آنجا زندگی می‌کرد. والاس‌ها صاحب سه فرزند بودند: هربرت (۱۸۶۷–۱۸۶۷)، ویولت (۱۸۶۹–۱۹۴۵) و ویلیام (1871-1951).
شیرینی قند اگر نیابی میلی به وفا سوی شکر کن