معنی کلمات "فرهنگ عمید" - صفحه 10
- اندیه
- انسدال
- انسان العین
- انزعاج
- انفارکتوس
- انطماس
- انطاق
- انصات
- انسلاخ
- انیران
- انگشت پیچ
- انفست
- انیسون
- انگبینه
- انگامه
- انفکاک
- انفلاق
- انفطار
- اوول
- اوورتور
- اولیگارشی
- اوعیه
- اهالي
- انیلین
- اپیکوریسم
- اپرت
- اِنسی
- اَردَم
- اژغ
- اژدها فش
- باحورا
- بائوباب
- بارخانه
- بارانداز
- ایرمان سرا
- خردمندانه
- خرخره
- خرخاکی
- خربندگی
- خربله
- خربت
- ایرانیت
- ایراث
- تحدب
- تحجر
- تحجب
- تحت اللفظی
- تحبب
- تحاسد
- تجوع
- تجهیل
- تجهز
- تجنید
- تجمیل
- تجلید
- تجعید
- تجریع
- تجري
- تمالک
- تماسیح
- تماثل
- تلیین
- تلکه
- ایقاظ
- تکریر
- تکحل
- تکافو
- تکاثف
- تک یاخته
- تِز
- تيه
- توي
- توهیم
- تون تاب
- توقیت
- توفیدن
- تیردان
- تیراژه
- ثانیه شمار
- ثالوث
- ثالثاً
- تیمارخوار
- ثاوی
- ایهاالناس
- بادرفت
- باآبرو
- ثوانی
- ثوالث
- ثواب کار
- ثنویه
- ثناگستری
- ثقالت
- تیغال
- تیزنا
- تیزدندان
- تیرکش
- تکیف
- تکیده
- تکژ
- بامزد
- جانماز
- جرشفت
- جذل
- جذامی
- جدیدالتاسیس
- جدول بندی
- بارمایه
- باري
- بارکاس
- بارفیکس
- باده گساری
- بادغر
- جلاهق
- جلافت
- جفت گیری
- جغرات
- رود جامه
- روباز
- ریسندگی
- ریش بابا
- ریشدار
- ریشهکن
- ریزوم
- ریزبین
- ریخن
- زاریانه
- باسلیقه
- باستان نامه
- بازچیدن
- بازبان
- باسمه ای
- زك
- زنبارگی
- زفرین
- زغنگ
- زغالاخته
- زغاره
- زعاف
- زشتي
- زشت یاد
- زبانک
- زبان گنجشک
- برادر خوانده
- برادرانه
- بایقوش
- باگذشت
- باکوره
- باکتریولوژی
- باورکردنی
- باهیبت
- باهار
- باقلوا
- بافکار
- بازوکا
- برخي
- برخه
- برانکار
- برادر اندر
- برآسودن
- بدچشم
- بدمینتون
- بدمنظر
- بزنگاه
- بزهکار
- بزوغ
- بزیدن
- بریلیوم
- بریجن
- برگردیدن
- برگردانیده
- برچیدگی
- برونبر
- بروفه
- برودری
- برهون
- برهمایی
- بنداوسی
- بندباز
- بندمه
- بندي
- بندکش
- بندی خانه
- بناغ
- بلکک
- بلکن
- بلکامه
- بله بران
- بی سروصدا
- بِساط
- بگیر بگیر
- بی اهمیت
- بی بند و بار
- بوی سوز
- بَطن
- بوك
- بولوار
- بومره
- بوناک
- بیوسنده
- بیواره