معنی کلمه برهون در لغت نامه دهخدا
ایا قد تو چون سروی ز دیبا گرد آن آذین
و یا روزتو چون ماهی ز عنبر گرد آن برهون.رودکی.چو تازه رو درآید عدل چون مرغ
همان ساعت برون پرّد ز برهون.ناصرخسرو.مردم چشمم چو مرکز پلک چون برهون شود
مرکز و برهون ز عشقت هر شبی گلگون شود.عمعق.و رجوع به پرهون شود.
- برهون بستن ؛ دایره زدن. حلقه زدن :
بباغ پرگل ماند رخ تو مالامال
زمانه بسته به شمشاد گرد آن برهون.قطران.- برهون کشیدن ؛ حلقه زدن. دایره زدن. حصار کشیدن.
|| درِ خانه. ( آنندراج ) ( برهان ) :
دل به یقین ای پسر خزانه دینست
چشم تو چون روزنست و گوش چو برهون.ناصرخسرو.گوهر دین چون درین خزانه نهادی
روزن و برهونْش هر دو سخت کن اکنون.ناصرخسرو. || حصار. ( برهان ) ( آنندراج ). دیوار گرد قلعه :
دل را به دین بپوش که دین دل را
درخورد بام و ساخته برهون است.ناصرخسرو.رسته شد از بار جهل هرکه خِرَد
جان و دلش را ستوده برهون شد.ناصرخسرو.دل خزینه تست شاید کاندرو از بهر دین
بام و بوم از علم سازی وز خرد برهون کنی.ناصرخسرو.|| چوب بندی و خاربست. || محوطه. || خانه کوچک. || آرایش و زینت. ( برهان ). آرایش. ( شرفنامه منیری ). || کمرگاه و کمر کوه. ( برهان ).