باده گساری
معنی کلمه باده گساری در فرهنگ معین
معنی کلمه باده گساری در فرهنگ عمید
معنی کلمه باده گساری در فرهنگ فارسی
معنی کلمه باده گساری در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه باده گساری
زان جام نگه کی رسدم باده گساری؟ جایی که سپهر است ز خونابه کشانت
جان را تعب افزائی چون جنگ سگالی دل راطرب انگیزی چون باده گساری
وی هنگامی که به باده گساری می نشست، آن دو کوزه را در این سو و آن سوی خود می نهاد و گاه کوزه ی خاکستر کنیزک را همی بوسید و می خواند:
ابا قاخان که سخت به باده گساری و عیش و نوش مشغول بود و از شکست برادرش در سوریه غمگین بود، در تاریخ ۲۰ ذی حجه ۶۸۰ در همدان جان سپرد.
از نی و چنگ شنیدم که همه شب در بزم سر زلفت بکف باده گساری دگر است
در میکده جز باده گساری نتوان کرد « نه نقل بود ما را نه دفتر و نی نرد
شرمساربم ز مستان محبت که چرا ساغری از نگه باده گساری نزدیم؟
در قدح عشقریز باده مرد آزمای کز سر دعوی به بزم باده گساری نشست
لعبت لاله عذاری صنم باده گساری سرکشی سیم تنی نوش لبی نادره گویی
خوشا بر ترنم بلبل صبوحی و جام لبالب خوشا با بتان سمن رخ حریفی و باده گساری
هم ساغر و هم باده و هم باده گسارید هم نغمه و هم پرده و هم پرده سرائید