برادر خوانده
معنی کلمه برادر خوانده در فرهنگ عمید
معنی کلمه برادر خوانده در فرهنگ فارسی
معنی کلمه برادر خوانده در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه برادر خوانده
سپاهی را برادر خوانده می خواند فزون از بهر هر کس لطف می راند
ز عدلش آتش و پنبه شده خویش برادر خوانده خواندی گرگ را میش
ای برادر خواندهٔ خیل رسل مهدی اسلام و هادی سبل
{{دوست و همکار نزدیک جیمبو کارن (برادر خوانده رندی مارش و دایی استن مارش) که همراه وی به شکار غیر قانونی و فروش اسلحه می پردازد وی در جنگ ویتنام یک دستش را از دست داده و صدایش هم با جعبه صدا تولید می شود
بگفت آید گهی خوابت درین باب بگفت آری برادر خواندهٔ خواب
مرا فرهاد با آن مهربانی برادر خواندهای بود آن جهانی
گرفته در بر اندام تو سیم است برادر خوانده زلفت نسیم است
شیخ الاسلام گفت: کی وی قزین بافتی، روز بوالحسین سرکی بمکه گفت: میان صوفیان بودم در مسجد حرام که از درویشی سخن میرفت وی گفت: چند گوئی درویش ار درویشی بر دیوار بنویسند یکی از ما بانجا فرو نگذرد، و هر کس میگوید که درویشم، قوم بشورید گفتند: این چیست که او میگوید، باش! اکنون ما نه درویشانیم؟ گفتند: جولاهی آمده ما را از درویشی بیرون مینهد آنچ مشایخ بودند گفتند: چنانست که او میگوید. جنگ برخاست و نقار باز بپراگند وقت عمره آمد، شیخ بوالحسین سرکی بعمره شد باز آمد، وقت نماز آمد، نماز کرد، و جماعت همه حاضر بودند، وی برخاست و فرا سر هر یکی میشد، و بوسه بر سر ایشان میداد، و عذر میخواست. یکی از مشایخ ویرا برادر خوانده بود گفت: حق بگفتی ایشان که دران دانستند و مشایخ مهینان با تو یار بودند. اکنون آمدی ازان باز بودی بقول سفیه چند.