معنی کلمه بامزد در لغت نامه دهخدا
بامزد حسن تو زد آسمان
نامزد عشق تو آمد جهان.
کمال اسماعیل ( از فرهنگ نظام ) ( از فرهنگ ضیاء ).
نزنم بام زد لهو و در کام که من
سر به دیوار غم آرم چو بصر بازکنم.خاقانی.ما و شکرریز عیش کز در خمار
بامزد خرمی به بام برآمد.خاقانی.|| کوس. نقاره. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( هفت قلزم ). || نام آهنگی است در موسیقی و مسلماً همان بامشاد است. ( یادداشت مؤلف ).