معنی کلمه تِز در لغت نامه دهخدا
چون لطیف آید بگاه نوبهار
به بانگ رود و بانگ کبک و بانگ تز.رودکی ( از لغت فرس ). || کل و کچل را گویند یعنی سری که زخم یا جای زخم در آن باشد. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). کچل. ( فرهنگ رشیدی ). کل و کچل. ( ناظم الاطباء ). ریختگی موی سر از ضعف یا پیری... و امروز تاس گویند با تبدیل فتحه به الف و زاء به سین. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ):
نخواهم مغز گوز از بهر آنرا
که مغز گوز خوردن سرکند تز.سوزنی. || دندانه کلید را نیزگویند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ اوبهی ).بمعنی دندانه کلید به نون و زای فارسی است. ( فرهنگ رشیدی ). دانه کلید که در برهان آورده غلط است به نون و زای فارسی است یعنی نژ... ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
دهکار بی دهست و شتربان بی شتر
پالان بی خر است و کلیدی تهی ز تز.( از فرهنگ اوبهی ).و رجوع به تژ و تژه و تزه و نژ شود. || برگ نوبر را گویند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ). برگ نو برآمده از درخت را هم گفته اند. ( برهان ). بمعنی برگ نو برآمده در برهان است ، در رشیدی نیست.( انجمن آرا ) ( آنندراج ).
تز. [ ت ِ ] ( فرانسوی ، اِ ) مأخوذ از یونانی بمعنی پیشنهاد، تکلیف ، موضوع و مسئله ، مطلب ، مبحث ، موضوع بحث. || موضوعی که کسی برای اثبات آن کتباً یا شفاهاً بکوشد. ( فرهنگ فارسی معین ). موضوعی که در ملاء عام در مدارس و مدارس عالیه طرح کنند و به ثبوت آن بپردازند. ( فرهنگ فرانسه بفارسی نفیسی ). || رساله ای که دانشجو پس از فراغ تحصیل تألیف کند و از مطالب آن در جلسه ای دفاع نماید. پایان نامه. رساله دکتری. ( فرهنگ فارسی معین ).