انطاق

معنی کلمه انطاق در لغت نامه دهخدا

انطاق. [ اِ ] ( ع مص ) گویا گردانیدن و بسخن درآوردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بنطق درآوردن. ( از اقرب الموارد ). بسخن درآوردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( ترجمان القرآن جرجانی ).

معنی کلمه انطاق در فرهنگ معین

(اِ ) [ ع . ] (مص م . ) به سخن آوردن ، به نطق در آوردن کسی را.

معنی کلمه انطاق در فرهنگ عمید

به نطق آوردن، به سخن آوردن، گویا ساختن.

معنی کلمه انطاق در فرهنگ فارسی

( مصدر ) بسخن آوردن بنطق در آوردن کسی را.
گویا گردانیدن و به سخن در آوردن

معنی کلمه انطاق در ویکی واژه

به سخن آوردن، به نطق در آوردن کسی را.

جملاتی از کاربرد کلمه انطاق

«تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ» قرأ ابو عمرو و یعقوب و حمزة و الکسائی و حفص بتاء التّأنیث لانّ الفاعل مؤنث و قرأ الباقون «یسبح» بالیای لانّ فاعله غیر حقیقی التّأنیث لانّه جمع و مع ذلک فالفعل مقدّم، و المعنی قامت السّماوات و الارض بالدّلالة علی قدرته و الالاحة الی حکمته فصار قیامها للصّانع تسبیحا، ثمّ هی سبّحت له ناطقة بکلمات التّسبیح انطقها اللَّه عزّ و جلّ بها مقتدرا علی انطاقها نطقا مؤیسا للعقول عن فهمها هفت آسمان و هفت زمین و هر چه در آن دلیلند بر کمال قدرت و حکمت و جلال عزّت و وحدانیّت آفریدگار، همه او را طاعت دار و ستاینده، و ربوبیّت او را گواهی دهنده، هر چه مؤمنست زبان او و دل او بپاکی اللَّه تعالی گواهی می‌دهند، و آنچ کافرست صورت او و دولت او و رزق او و کار و بار او بر توانایی و دانایی اللَّه تعالی راه می‌نماید، «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» قومی گفتند این در حیوانات که ذوات الارواح‌اند مخصوص است، و قول درست آنست که عامّ است در حیوانات و نامیات و جمادات، همه اللَّه تعالی را می‌ستایند و تسبیح می‌کنند و بپاکی وی سخن می‌گویند، و آدمی را بدر یافت آن راه نه، و بدانستن بخود هیچ سامان نه، اینست که ربّ العزّه گفت: «وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» لانّه بغیر لسانکم و لغتکم. و قیل هذه مخاطبة للکفّار لانّهم لا یستدلون و لا یعرفون، و کیف یعرف الدّلیل من لا یتأمّله. و قیل «لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» لانّها تتکلّم فی بعض الحالات دون بعض.