معنی کلمه بزوغ در لغت نامه دهخدا
گر نبودی این بزوغ اندر خسوف
گم نکردی راه چندین فیلسوف.مولوی.|| برآمدن دندان نیش شتر. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ): بزوغ ناب ؛ نیش زدن آن. ( یادداشت بخط دهخدا ). || نشتر زدن و روان کردن خون. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) روشنی و طلوع. ( از لطایف از غیاث اللغات ). || ابتدای طلوع آفتاب. || ابتدای عرق. ( ناظم الاطباء ).