خربت

معنی کلمه خربت در لغت نامه دهخدا

خربت. [ خ َ ب َ ]( اِ مرکب ) قاز و بط بزرگ. ( ناظم الاطباء ). خَربَط. قلولا. سیقا. اِوَّز. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
باز رز را گفت ای دختر بی دولت
این شکم چیست چو پشت و شکم خربت.منوچهری.|| نادان. احمق. || ظریف. شوخ. مسخره. || مفسده. بی دیانت. ( ناظم الاطباء ).
خربت. [ خ َ رَ ب َ ] ( اِخ ) زمینی است مر غسان را.
خربت. [ خ َ رَ ب َ ] ( اِخ ) موضعی است مر بنی عجل را. ( از منتهی الارب ).
خربت. [ خ َ رَ ب َ ] ( اِخ ) بازاری است در یمامه. ( منتهی الارب ).
خربة. [ خ َ ب َ ] ( ع اِ ) غربال. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). ج ، خَرَبات. || فساد در دین. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ).
خربة. [ خ ِب َ ] ( ع اِ ) نوع خرابی و هیئت آن. ( ناظم الاطباء ).
خربة. [ خ َ رَ ب َ ] ( ع اِ ) عیب. || شرمگاه. || خواری. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). ج ، خَرَبات در هر سه معنی.
خربة. [ خ َ رِ ب َ ] ( ع ص ، اِ ) مؤنث خَرِب. || جای ویران و ناآباد. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). ج ، خَرِب ، خَرِبات ، خرائب.
خربة. [ خ َ ب َ ] ( اِخ ) دههاست بمصر، پنج از آن در شرقیه و یکی به منوفیه. ( منتهی الارب ).
خربة. [ خ َ رَ ب َ ] ( اِخ ) نام سرزمینی است بحوالی ضربه و بدانجا معدنی است که آنرا معدن خربه نامند. ابومنذر گوید خربه دختر قنص بن معدبن عدنان مادر بکر دختر ربیعةبن نزار بود که بدین سرزمین فرودآمد و نام او بر آنجا بماند. ( از معجم البلدان ).
خربة. [ خ ُ ب َ ] ( اِخ ) نام آبی است در دیار بنی سعدبن ذبیان بن بغیض و بین آنجا و ضریه شش میل راه است. بعضی نام آنرا خَرْبة یاد کرده اند. ( از معجم البلدان ).
خربة. [ خ َ رِ ب َ ] ( ع ص ، اِ ) جای ویران و ناآباد. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). || هیئة خارب. ( منتهی الارب ). ج ، خرب.
خربة. [ خ َ رِ ب َ ]( اِخ ) نام آبی است در بالای غرقده و متعلق به گروهی از بنی غنم بن دودان که آنان را بنی کذاب گویند، در بالای آب مزبور آبی است بنام قلیب. ( از معجم البلدان ).

معنی کلمه خربت در فرهنگ معین

(خَ بَ ) (اِمر. ) سوراخ پهن .

معنی کلمه خربت در فرهنگ عمید

= خربط

معنی کلمه خربت در فرهنگ فارسی

( اسم ) سوراخ پهن .
بازاریست در یمامه

معنی کلمه خربت در ویکی واژه

سوراخ پهن.

جملاتی از کاربرد کلمه خربت

انّ البلاد عرضها فسیح و زوزن قد خربت فسیحوا
روی عن انس بن مالک قال: نزل رسول اللَّه (ص) باهل خیبر لیلا فلمّا اصبحوا اخرج الاکارون بمکاتلهم و مساحیهم فرأوا رسول اللَّه (ص) و اصحابه فاذا سرعانهم نحو الحصن یقولون محمد و اللَّه و الخمیس، فقال رسول اللَّه (ص): خربت خیبر نحن اذا نزلنا بساحة قوم «فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِینَ».
تاک رز را گفت: ای دختر بیدولت این شکم چیست، چو پشت و شکم خربت
پس چون فارغ شدند خدای را عز و جل خواندند ابراهیم و اسماعیل و گفتند رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ خداوند ما ما را دو بنده گردن نهاده کن مسلمان، مسلمان کار، مسلمان خوی، مسلمان نهان، وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ و از فرزندان ما امتی بیرون آر، گردن نهاده ترا و فرمان بردار، و ایشان مؤمنان عرب‌اند، من المهاجرین و الانصار و التابعین لهم باحسان. یقال لم یکن نبی الّا قصر بدعائه لنفسه و لامّته و دونه الامم، و انّ ابراهیم دعا لنفسه و لامّته و لمن بعده من هذه الامة. اگر کسی گوید چه حکمت است که ابراهیم قومی را از فرزندان بدعا مخصوص کرد و گفت وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ و بر عموم دعا نگفت؟ جواب آنست که حکمت الهی اقتضاء آن کند که در هر روزگاری و در هر قرنی قومی باشند که اشتغال ایشان در کار دین و تحصیل علم و عمل باشد، و قومی که اشتغال ایشان بعمارت دنیا، و اگر نه چنین بودی عالم خراب گشتی، ازینجا گفتند لو لا الحمقی لخربت الدنیا حمقی ایشانند که بعمارت دنیا مشغول باشند: و خدای عز و جل ایشان را بر آن داشته و گفته: وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها و این عمارت دنیا به چیز است یکی زراعت و غرس، دیگر حمایت و حرب، سدیگر بار کشیدن و کاروان راندن از شهر بشهر. و معلوم است که پیغامبران خدا و اولیاء این کار را نشایند که ایشان بکاری دیگر ازین شریفتر و عظیمتر مشغول‌اند پس خلیل که در دعاء تعمیم نکرد ازین جهت بود، و اللَّه اعلم.
بیان این قصه آنست که: رسول خدا در ماه ذی الحجه از حدیبیه بازگشت و در مدینه همی بود تا ماه محرم درآمد قصد خیبر کرد و جمله یاران مهاجر و انصار که در حدیبیه با وی بودند با وی بخیبر رفتند، چون دیده ایشان بر حصار خیبر افتاد، رسول خدا گفت خربت خیبر، انا اذا نزلنا بساحة قوم، فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِینَ بسمع منافقان رسید که در خیبر غنائم فراوان است و رسول خدا بفرمان و وحی اللَّه آن جمله قسمت میکند بر ایشان که در حدیبیه با وی بودند، بعوض آنکه از آنجا بصلح بازگشتند و هیچ غنیمت نیافتند و دیگران را با ایشان در آن مشارکت نیست.
«وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ» بالجهاد و اقامة الحدود و کفّ الظلم، «لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ»، قرأ ابن کثیر و نافع لهدمت بتخفیف الدّال، و قرأ الآخرون بتشدیدها، فالتخفیف اصل الکلمة و یصلح للقلیل و الکثیر، و التشدید یختص بالکثیر، لهدمت، یعنی لخربت و قیل لعطّلت و تهدیمها تعطیلها، صوامع، یعنی صوامع الرهبان، و قیل صوامع الصّابئین و قیل صوامع المؤمنین.