معنی کلمه تجري در لغت نامه دهخدا
- امثال :
من تجری جرو سوء اکله ؛ در حق کسی گویند که در غیر محل نیکی کند یا از پرورده خود بدی بیند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
تجری. [ ت َ ج َرْ ری ] ( ع مص ) جرئت و دلیری. ( ناظم الاطباء ). اصل آن تجرء است. رجوع بهمین کلمه شود.
تجری. [ ت َ ] ( اِخ ) بنا بگفته رابینو شهری در سه فرسخی بارفروش بوده که اکنون ویران است و آثار آن در مشهدسبز مشاهده شده است. رجوع به تجری اسپ شورپی شود.
تجری ٔ. [ ت َ ] ( ع مص ) ( از: «ج رء» ) دلیر گردانیدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).