معنی کلمه اِنسی در لغت نامه دهخدا
نه وحشی دیدم آنجا و نه انسی
نه راکب دیدم آنجا و نه راجل.منوچهری.که عمری شد که همجنسی ندیدم
بجز وحشی دگر انسی ندیدم.( منسوب به نظامی ). || اصطلاح طب ) طرف درون عضو. ( از آنندراج ). جانب چپ از هر چیز. اصمعی گفته است جانب راست از هر چیز و نیز گفته هر دو عضو انسان مانند دو ساعد و دو قدم و هرچه رو به انسان دارد انسی است و هرچه پشت به انسان دارد وحشی است. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). از دستها و پاها آنچه رو بداخل دارد. ( از اقرب الموارد ). جانب اندرونی عضو و هر چیز و جانب راست. ( غیاث اللغات ). آن سوی چیز که روی بدرون دارد مثلاً جانب انسی دست یا پای آن سوی است که ابهام در آن است. جانب انسی ِ در، آن است که روی به اطاق دارد نه به حیاط. سوی درونی. آن سوی از تن یا اعضاءتن یا چیز دیگر که روی به درون سوی دارد. جانب درونی هرچیز. آن جانب چیزی که بسوی تو باشد. درون سو. درون رویه. سوی پای که روی با مردم دارد. سوی اندرونی پای. آن طرف از حرفی یا صحیفه ای که چون برابر نهی در مقابل دست چپ افتد. ( از یادداشتهای مؤلف ). ( اصطلاح خطاطی ) طرف راست قط قلم ، انسی و طرف چپ وحشی است :
زد کاتب صنعت از پی ایجاد رقم را
این هردو جهان انسی و وحشی است قلم را.عالی ( از آنندراج ).|| شکم کمان که روی به کشنده باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). روی کمان که بطرف کماندار باشد. ( آنندراج ). انسی کمان ،آن روی کمان که فراکشنده دارد. ( یادداشت مؤلف ).
انسی. [ اِ / اَ ن َ ] ( ع اِ ) واحد انس. ( از اقرب الموارد ).واحد انس یعنی یک نفر آدم از مردم. ( ناظم الاطباء ). آدمی. ( آنندراج ) ( مؤید الفضلاء ) ( ترجمان القرآن جرجانی ). مردم. انسان. یکی از مردم. یک انسان. یک آدمی. یک انس. ( یادداشت مؤلف ) : فقولی انی نذرت للرحمن صوماً فلن اکلم الیوم انسیاً. ( قرآن 27/19 )
هستم آبستن ، لیکن ز چنان جنسی
که نه اویستی جنی و نه خود انسی.منوچهری.بگوی من پذیرفته ام و پیمان کرده ام خدای تعالی را خاموشی ، امروز با هیچ مردم سخن نخواهم گفت. ( کشف الاسرار ج 6 ص 24 ). و سخنش روح افزای دل انسیان. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 28 ).