خردمندانه

معنی کلمه خردمندانه در لغت نامه دهخدا

خردمندانه. [ خ ِ رَ م َ دا ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) عاقلانه. هوشمندانه. از روی عقل. از روی حکمت. || منسوب بخردمندی. ( از ناظم الاطباء ).

معنی کلمه خردمندانه در فرهنگ عمید

۱. از روی خردمندی و عقل: سخن خردمندانه.
۲. (قید ) عاقلانه: خردمندانه رفتار کردند.

معنی کلمه خردمندانه در فرهنگ فارسی

از روی خردمندی عاقلانه (( خردمندانه رفتار میکند ) )

جملاتی از کاربرد کلمه خردمندانه

عاقلی چون در محیط ما بود دیوانگی زین سبب چندی خردمندانه مجنون می‌شویم
یکی از اَشکال تعالیم در تاریخ روایی ایران، بیان آشکارای پند و اندرز است؛ این پندها متضمن اصول اخلاقی در نظر گرفته می‌شدند. متون تاریخ روایی ایران حاوی دستورهای گونگونی می‌بودند که متضمن رسیدن به زندگانی‌ای خردمندانه و پرثمر تلقی می‌شد. در این ادبیات، پادشاه در مقام پیشوای اخلاقی و روحانی مردم —و نه صرفاً مسئول ادارهٔ کشور— است؛ پیرو این نوع ادبیات در تاریخ روایی ایران، به همهٔ پادشاهان بزرگ ایران سخنانی دربارهٔ وظایف آنان و رعایایشان، و روش درست حکومت بر مردم و رفتار با آن‌ها نسبت می‌داده‌اند. در این میان اردشیر نیز از این قاعده مستثنی نبوده‌است.
ز کوی آن پری دیوانه رفتم نکو کردم خردمندانه رفتم
پس از خل ع بدن ک ردم به سر باز خردمندانه گویم با تو این راز