معنی کلمه بلکن در لغت نامه دهخدا
سرو است و کوه سیمین جز یک میانْش سوزن
خسته است جان عاشق وز غمزکانش بلکن.ابوالمثل بخاری.ز سیل خیز فنا ایمنست قصر بقات
چنانکه حصن فلکها ز صدمت بلکن.شمس فخری. || سر دیوار. ( برهان ). بلگن :
ای عهد تو بیمدار و پیمان تو سست
چون برف تموز و آفتاب بلکن.رکن الدین سنجری.بلکس. بلگن. پلکن.