بلکن

معنی کلمه بلکن در لغت نامه دهخدا

بلکن. [ ب َ ک َ ] ( اِ ) منجنیق ، یعنی پیلوارافکن. ( از لغت فرس اسدی ). منجنیق. ( اوبهی ) :
سرو است و کوه سیمین جز یک میانْش سوزن
خسته است جان عاشق وز غمزکانش بلکن.ابوالمثل بخاری.ز سیل خیز فنا ایمنست قصر بقات
چنانکه حصن فلکها ز صدمت بلکن.شمس فخری. || سر دیوار. ( برهان ). بلگن :
ای عهد تو بیمدار و پیمان تو سست
چون برف تموز و آفتاب بلکن.رکن الدین سنجری.بلکس. بلگن. پلکن.

معنی کلمه بلکن در فرهنگ معین

(بَ کَ یا بُ لُ کَ ) ( اِ. ) ۱ - منجنیق . ۲ - سر دیوار.

معنی کلمه بلکن در فرهنگ عمید

۱. سر دیوار.
۲. کنگرۀ دیوار، منجنیق.

معنی کلمه بلکن در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- منجنیق . ۲- سر دیوار .

معنی کلمه بلکن در ویکی واژه

منجنی
سر دیوار.

جملاتی از کاربرد کلمه بلکن

میشود در وصف او حیران بلکنت این زبان گر همه منشی دیوان فلک باشد دبیر
من ندیدم همچو تو کس لک بود اشتر و پرواز بلکنجک بود
نام . . . و ن و . . . س سنبوسه و بلکند کند بخورد چندان کان سرخ سرش گند کند