جغرات

معنی کلمه جغرات در لغت نامه دهخدا

جغرات. [ ج ُ ] ( اِ ) به لغت سمرقند ماست را گویند و معرب آن سقرات است. ( برهان ). صقرات. صغراط. چغرات. ( مقدمة الادب ). هدبد. ( السامی فی الاسامی ). صغرات. ( ربنجنی ). جرعلیک. جرعکوک. فدفد. دوایه. ضرعمط. ( منتهی الارب ). لبن رائب. لبن حامض : دو کوشه ( کذا ) جغرات آوردند... خادمه مادر درویش دو کوشه ( کذا ) جغرات و کفچه آورد... خواجه از حقیقت آن جغرات پرسیدند... تفحص می باید نمود تا حقیقت این جغرات معلوم شود. ( انیس الطالبین ص 138 ).
شیر عاشقت به پستان در جغرات شده است
چشم دارد که فروریزد در کیفر تو. طیان.کشک دار و زهک زردات لبن جغرات ماست
چربه شیر و زبده مسکه دوغ کردی بار خر.بسحاق اطعمه.رجوع به چغرات شود.

معنی کلمه جغرات در فرهنگ معین

(جُ ) (اِ. ) ماست ، ماست چکیده .

معنی کلمه جغرات در فرهنگ عمید

=چغرات

معنی کلمه جغرات در فرهنگ فارسی

ماست، ماست چکیده، ماستی که آب آنراگرفته باشند
( اسم ) ماست

معنی کلمه جغرات در ویکی واژه

ماست، ماست چکیده.

جملاتی از کاربرد کلمه جغرات

«یک روز بخانه خویش بودم، گفتند: سیّاحی بر در است، میگوید: حدیثی مهمّ دارم. دلم بزد که از خوارزم آمده است؛ گفتم: بیاریدش. در آمد و خالی‌ خواست و این عصایی که داشت برشکافت و رقعتی خرد از آن بو عبد اللّه حاتمی نایب برید که سوی من‌ بود برون گرفت و بمن داد. نبشته بود که «حیلتها کرده‌ام و این سیّاح‌ را مالی بداده، و مالی ضمان کرده که بحضرت صلت یابد تا این خطر بکرد و بیامد. اگر در ضمان سلامت‌ بدرگاه عالی رسید، اینجا مشاهد حال بوده است و پیغامهای من بدهد که مردی هشیار است بباید شنید و بر آن اعتماد کرد، ان شاء اللّه.» گفتم: پیغام چیست؟ گفت: میگوید که «آنچه پیش ازین نوشته بودم که قائد را در کشاکش‌ لگدی چند زدند در سرای خوارزمشاه بر خایه و دل و گذشته شد، آن بر آن نسخت‌ نبشتم که کدخدایش‌ احمد عبد الصّمد کرد. و مراسیم و جامه دادند، و اگر جز آن نبشتمی، بیم جان بود. و حقیقت آن است که قائد آن روز که دیگر روز کشته شد، دعوتی بزرگ ساخته بود و قومی را از سر غوغا [آن‌] حشم کجات و جغرات خوانده و برملا از خوارزمشاه شکایتها کرده و سخنان ناملایم گفته تا بدان جای که «کار جهان یکسان بنماند، و آلتونتاش و احمد خویشتن را و فرزندان و غلامان خویشتن را اند، این حال را هم آخری باشد. و پیداست که من و این دیگر آزاد مردان بینوایی چند توانیم کشید.» و این خبر نزدیک خوارزمشاه آوردند.
جغراتفروش آنکه بود داغ خریدار چون خمره جغرات کند خواب به بازار
چون سؤالش از غذا کرد آن عزیز گفت: جغرات و چغندر با مویز