انفلاق. [ اِ ف ِ ] ( ع مص ) شکافته شدن و پاره پاره گردیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( ترجمان القرآن جرجانی ). انشقاق. ( از اقرب الموارد ). بازشکافتن. دریده شدن. دریدن. ( یادداشت مؤلف ) : ما طبیبانیم شاگردان حق بحر قلزم دید ما را فانفلق.مولوی ( مثنوی ).|| ( اِمص ) شکافتگی. ( فرهنگ فارسی معین ).
معنی کلمه انفلاق در فرهنگ معین
(اِ فِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) شکافته شدن . ۲ - (اِمص . ) شکافتگی .
معنی کلمه انفلاق در فرهنگ عمید
شکافته شدن.
معنی کلمه انفلاق در ویکی واژه
شکافته شدن. شکافتگی.
جملاتی از کاربرد کلمه انفلاق
وَ إِذْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ و موسی را نامه دادیم یعنی توریة وَ الْفُرْقانَ فرقان آن معانی و علم و احکام است که در توریة بود که بآن میان حق و باطل جدایی پیدا شد. و گفتهاند فرقان اینجا انفلاق البحر است و بر دشمنان نصرت. و روز بدر را از آن یوم الفرقان خواندند که مؤمنانرا بر کافران نصرت بود.
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ موسی کلیم را انفلاق بحر بود. مصطفی حبیب را انشقاق قمر بود. چه عجب گر بحر بر موسی به ضرب عصا شکافته گشت که بحر مرکوب و ملموس است، دست آدمی بدو رسد و قصد آدمی بوی اثر دارد.
قوله: قُلْ أَعُوذُ ای احترز و امتنع و استجیر و معاذ اللَّه من کذا، ای احترز به منه. و العرب تقول: اطیب اللّحم عوّذه، ای ما عاذ بالعظم، ای لزق به. بِرَبِّ الْفَلَقِ، الْفَلَقِ: فی الاصل الخلق کلّه، ما فی الدّنیا شیء الّا هو عن انفلاق یحصل اللّیل و النّهار و المطر و الرّیح و النّبات و الدّوابّ حتّی الانفاس و الاصوات و الثّمار و الجواهر و المیاه، و قال قوم من المفسّرین: «الفلق» الصّبح، تقول العرب: ابین من فلق الصّبح. و قال وهب بن منبّه: هو طبق علی جهنّم و قیل: جبّ فی جهنّم. و قد بعض اصحاب رسول اللَّه (ص) الشّام، فرأی آثار نعیم ملوکهم و ما کانوا فیه من غضارة الدّنیا و سعتها، قال: لا یعجبنکم ما اوتوا من الدنیا فان وراءهم الفلق. و قیل: هو بیت فی جهنّم اذا فتح بابه استغاث اهل النّار من شدّة حرّه، و قیل: هو اسم بئر ذات اودیة لها شعاب و اسمها الهبهب.
إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ ای: شاقّه. فلقت الشیء ای: شققته، و کلمنی من فلق فیه ای من شقه. و گفتهاند: فلق نامی است همه خلق را، لأن الخلق کلّه عن انفلاق یکون. و از علی بن ابی طالب (ع) آرند که سوگند وی بیشتر این بود: «لا و الذی فلق الحبة و برأ النسمة».