معنی کلمات "فرهنگ فارسی" - صفحه 273
- شعر فهم
- شعر گفتن
- واقعه دیده
- واقعه طلب
- واقف شده امدن
- دیم دیم
- واقف گشتن
- دیمی حرف زدن
- والان بزرگ
- بهمن گیر
- بهمی
- بهنام سوخته
- بو زدن
- عتیبه
- بوئین
- عتش
- عتوم
- عتک
- الغش
- عثمان اولن
- غلیان کش
- غم اباد
- غم اشام
- غم اشیان
- غماز شدن
- غمزه بازی
- غمگین داشتن
- وجه اباد
- غمگین گشتن
- غمی شدن
- مست کار
- مست کاره
- ابن بکر شیرازی
- تالن
- تالوفیت
- تام تام
- سردزک
- سردستار
- سردسیری
- سردن
- اطرق
- رزگ
- رسال
- بحز
- بهانه شکن
- بهانه فروش
- بهانه نهادن
- بحرم
- بهانه گیری
- بحر نورد
- بجید
- بهتان گفتن
- توسل ساختن
- فیلق
- فیلادلف
- لیث صفار
- لیثی
- بزم ارای
- ابس
- بزم اراستن
- ابسالان
- ابستن شدن
- بزرگوار کردن
- بی نوری
- بزرگ گشتن
- ابستنی
- ابسنگ
- ابسکون
- مظلمه کار
- ابشار زن
- مس پالای
- مس کلان
- حاجی خرابه
- حاجی داود
- حاجی زینل عطار
- حاجی سعید کمانگر
- حاجی سمرقندی
- حاجی قلعه سی
- بواجبی
- بوالبشر
- مساد
- گرده جا
- خوردنی پز
- خورده برده
- خورده بینی
- مزمنه
- خورده پز
- خورده چشمه
- مزاح گو
- اورخون
- اورفه
- ناموس ده
- بی طراوت
- باغ سالار
- عهد شکن
- برزافره
- چهار تکبیر زدن
- خورگاه
- خورچه
- خوره زردی
- سیچل
- خوردستان
- خورد کردن
- اوریل
- اوریون
- سطبر
- سست کوش
- سست پیوند
- سست پی
- سست نهاد
- سست نظم
- سست مهار
- خواجه ها
- خوار تر
- سست عهد
- نقاب کشیدن
- نقاب خضرا
- نقاب بستن
- نقاب برداشتن
- نفیر زن
- دسته جات
- خواران
- قاروت
- قاریه
- خوارتن
- قاسم امام
- قاسم تبریزی
- قاسنی
- قاصب
- بر صحرا افکندن
- عرضه گاه
- مهاجران خاک
- چشم باطل ساختن
- چشم اور
- ابر کش
- مریض دار
- سیب و تیب
- سیروانی
- بخود افتادن
- بخود امدن
- سیرداغ
- مرده گوش
- بناگوش کردن
- بنات گردون
- بنات نعش کبری
- بنات نعش صغری
- بنات دم
- بی صاحب
- مرصع کار
- زراتشت بهرام
- زر بیاو
- زر اکنده
- فخرود
- مهدی اباد
- جیزان
- مهدی خان
- ساق چنار
- جوقه جوقه
- چهاز شک
- چهار پهلو گفتن
- چهار نعل رفتن
- چهار طوفان
- چهار تنگ
- چهار تار
- مجهول الحال
- گوره قلعه
- شه دانه
- جهانجوی
- شه دین
- شه شرق
- بم بویان
- شه شه
- بله سور بزرگ
- بله بله چی
- شه موبد
- شه نشان
- ابن ظفر
- شه نیمروز
- ابن طرخان
- شه پرور
- ابن طاهر
- شه پیاده
- ابن طالوت
- ابن صیرفی
- ابن صفار
- ابن صبح
- خروش نمودن
- خرد و درشت
- داجنه
- داد و بیداد کردن
- جزئیت
- تاترا
- داد و ستد کردن
- جریس
- جبال
- زمانه موافق
- الب غازی
- سنگ راه شدن
- سنگ در ساغر زدن
- پردازان