غمزه بازی

معنی کلمه غمزه بازی در لغت نامه دهخدا

غمزه بازی. [ غ َ زَ / زِ ] ( حامص مرکب ) غمزه کردن. رجوع به غمزه و غمزه کردن شود :
میکرد بوقت غمزه بازی
بر تازی و ترک ترکتازی.نظامی.

معنی کلمه غمزه بازی در فرهنگ عمید

غمزه کردن، اشاره کردن با چشم و ابرو از روی نازوکرشمه: می کرد به وقت غمزه بازی / بر تازی و ترک ترک تازی (نظامی: لغت نامه: غمزه بازی ).

معنی کلمه غمزه بازی در فرهنگ فارسی

غمزه کردن اشاره به چشم و ابرو کردن .

جملاتی از کاربرد کلمه غمزه بازی

حکیم متأله و فیلسوف بزرگ اسلام، جناب محقق داماد (رضوان الله علیه) می‌فرماید: حکیم آن است که بدن از برای او چون لباس باشد: هر وقت اراده کند، او را رها کند. او چه می‌گوید و ما چه می‌گوییم! او از حکمت چه فهمیده و ما چه فهمیدیم! پس، تو که به واسطهٔ چند مفهوم و پاره‌ای اصطلاحات به خود می‌بالی و به مردم کبریا می‌کنی، معلوم شد از کم‌ظرفیتی و کوچکی حوصله است و کمی قابلیت است. آن بیچاره‌ای که خود را مرشد و هادی خلایق داند و در مسند دستگیری و تصوف قرار گرفته، حالش پست‌تر و غمزه‌اش بیشتر است. اصطلاحات این دو دسته را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق، منصرف و مجذوب به خود نموده و آن بیچارهٔ صاف و بی‌آلایش را به علما و سایر مردم، بدبین نموده، برای رواج بازار خود فهمیده یا نفهمیده، پاره‌ای از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده، گمان کرده به لفظ مجذوب‌علی‌شاه یا محبوب‌علی‌شاه، حال جذبه و حب دست دهد! ای طالب دنیا و ای دزد مفاهیم! این کار تو هم این‌قدر کبر و افتخار ندارد. بیچاره از تنگی حوصله و کوچکی کله، گاهی خودش هم، بازی خورده، خود را دارای مقام دانسته، حب نفس و دنیا به مفاهیم مسروقه و اضافات و اعتبارات پیوند شده، یک ولیده ناهنجاری پیدا شده، و از انضمام این‌ها یک معجون عجیبی و اخلوطه غریبه‌ای فراهم شود! و خود را با این همه عیب، مرشد خلایق و هادی نجات امت و دارای سرّ شریعت، بلکه وقاحت را گاهی از حد گذرانده، دارای مقام ولایت کلیه دانسته! این نیز از کمی استعداد و قابلیت و تنگی سینه و ضیق قلب است.