سردن

معنی کلمه سردن در لغت نامه دهخدا

سردن. [ س َ دَ ] ( اِخ ) ولایتی است بین فارس و خوزستان از اعمال فارس ، در آنجا معدن مس پیدا میشود که به شهرها و ولایات دیگر برده میشود. ( معجم البلدان ).

معنی کلمه سردن در فرهنگ فارسی

بیختن دانه را غربال کردن

جملاتی از کاربرد کلمه سردن

کسی که باده کین تو نوش خواهد کرد ز شور بختی دردی خورد هم از سردن
اصطخری از منابع طبیعی فارس به خصوص به معادن توجه دارد او نوشته‌است «در فارس همه گونه معدن یافت می‌شود، نقره، آهن، قلع، گوگرد، نفت و نظایر آن. بدین ترتیب مردم از این لحاظ در تأمین هستند و ناگزیر نیستند این مواد را از خارج تهیه کنند، فقط نقره به مقدار اندک در ناحیهٔ یزد در موضعی به نام نائین وجود دارد. از معدن طلا در فارس خبری به دست نیاورده‌ام. معدن مس در سردن هست و از آنجا مس به بصره و مناطق دیگر صادر می‌شود. آهن از کوه‌های اصطخر استخراج می‌شود.» ابن حوقل برخلاق اصطخری می‌گوید در فارس معدن طلا وجود دارد.
نمی گیرد تنور سردنان را تن افسرده چون باجان برآید