معنی کلمات "فرهنگ فارسی" - صفحه 255
- محمود کلاهی
- محمود کیان
- سه انگشت
- سه بر
- سه بسه
- سه بنه
- سه تایی
- مزرا
- موج زار
- قاقم اندام
- قاقم پوش
- قال و قول
- قال چاق شدن
- قالب کردن
- حساب خرده
- حساب خواستن
- حساب داشتن
- حساب دیوانی
- حساب روشن کردن
- حساب ساختن
- حساب سر انگشتی
- خوی گرفتن
- خوی گیر
- خویس
- خویش باز
- خویش دان
- خویش نشناس
- خویش و تبار
- سنگ قلاب
- سنگ لقمه
- شمردی
- شمرش
- شمری
- شمس الائمه
- شمس الدوله
- شمس العماره
- شمس المعالی
- ام غزاله
- ام غسان
- ام غیاث
- ام غیلان
- ام فرقد
- ام قار
- ام قتال
- افتاده حالی
- افتان افتان
- افتخار دادن
- افترا کار
- باروت چی
- بارگاه زدن
- بارگاه ساختن
- صلی اللهعلیه و اله
- صم بکم نشستن
- خانقاه جوجو
- خانقاه ست
- خانقاه طغرل بک
- خانقاه قصر
- سرپا گرفتن
- سرپوش بردن
- سرچشمه دار
- فتخ
- فتش
- فتمه
- فته طلب
- صوبه دار
- صور الاقالیم
- صورت برداشتن
- صوفی اباد
- صوفی علی
- تتق نیلی
- تتو ان
- بیقره
- تتری با
- تتمه ٔ دور زمان
- بیل زن
- بیل گر
- بیلارام
- تارس
- نخجیر جوی
- نخجیر زنی
- نخجیر پرداز
- نردباز
- نردبان پایه
- نرسته
- نرش
- شکو
- شکیفت
- شکیم
- شگار
- شگرفانه
- تلافی نمودن
- تلافی کردن
- تلامون
- الف کوفیان
- الهام الهی
- امانت گذاشتن
- امتی
- انده بر
- دشت رئیس
- دشت میشان
- دژ کامگی
- ترازو داری
- ترازو دان
- ترازو ساختن
- ترازو شدن
- ترازو مثقال
- ترازو نهادن
- تراش خراش
- تراش کردن
- پس و پیش نگر
- پس پایگی
- پس پرس
- پس پریروز
- پس پریشب
- عافیت گاه
- عاق عاق
- عاقل فریب
- عالم اباد
- عالم اشوب
- اب گرفتن
- اب گشنیز
- اب گل
- اب گمه
- اب گوهر
- اخزم
- اخشان
- فیله ورین
- فیلی یس
- فین فین
- در باغشاه
- در باغی
- در بافتن
- در باله
- در بر کشیدن
- در برز
- در بستگان
- در بهشت
- تغمر
- الوزرد
- الوف اول
- الومت
- الوند کیا
- الونک
- بیک باغی
- ابن بجده
- بنه قیطاس
- بنو عباد
- بنچه
- بازاس
- بنی طولون
- بنی مزید
- وا خورانیدن
- وا دریافتن
- وا دوختن
- وا رسیده
- وا سوختگی
- وا شدنی
- وا شمردن
- وا شناختن
- وا شونده
- وا شکافتن
- ترش رخساره
- ترش طبع
- ترش گیا
- ترشاله
- شک داشتن
- شکار گشتن
- شکاربانی
- حسن سالاران
- خجسته فی
- شکردخت
- بی طرفدار
- بی طرفداری
- ازبه
- خلیفه بلاغی
- بی ظهیر
- بی عدتی
- بی عزمی
- بی عطوفت
- بی عفاف
- عسره
- عسری
- عسفان
- عسل وار
- عسلی رنگ
- شوریده رایی
- شوریده زلف
- شوریده سخن
- شوز
- شوشا
- قره کنار
- قره گزلو بالا
- قرون بقر
- ساکن ساختن
- ساکی قلعه
- سایر بودن
- سایه پروردان خم
- سایه گرفتن
- شوریده ایام
- شوریده دل