تارس

معنی کلمه تارس در لغت نامه دهخدا

تارس.[ رِ ] ( ع ص ) مرد باسپر. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).
تارس. [ ] ( اِخ ) نام قومی است : علی علیه السلام گفت چرا چندین خلق را نوبت همی بایدداشتن ، آنجا پیغمبر علیه السلام گفت از جهت آن را که بدان ناحیه کسهااند بسیار مر آن قوم را که تارس و تاقیل خوانند و با این جابلق و جابلس بتعصب است. ( ترجمه تفسیر طبری بلعمی )... پس جبرئیل علیه السلام مرا سوی تارس و تاقیل و یأجوج و مأجوج برد، ایشان کافر شدند و اسلام نپذیرفتند. ( ترجمه تفسیر طبری بلعمی ).
تارس. [ رِ ] ( اِخ ) یکی از خواجه سرایان خشایارشا که بر اثر توطئه علیه شاه بدار آویخته شد:... مقارن این احوال مردخا، کنکاشی را که دو نفر از خواجه سرایان ، بَغَتان و تارس نام بر ضد شاه ترتیب داده بودند، کشف کرده قضیه را توسط استر به اطلاع شاه رساندند و شاه آن دو نفر را بدار آویخت. ( ایران باستان ج 1 ص 199 ). رجوع به همان کتاب ص 901 و رجوع به «تارش » شود.
تارس. ( اِخ ) طَرَسوس. یکی از شهرهای باستانی آسیای صغیر که امروز «تارسوس » یا «ترسوس » نامیده میشود و آن در اناطولی ( ایالت ادنه ) واقع است. این شهر باستانی مرکز یا کرسی «کیلیکیه » بود و پس از تسلط سلوکیان این ناحیه راانطاکیه نامیدند. احتمال میدهند که این شهر بوسیله ٔ«ساردناپال » پادشاه آشوربنا شده باشد، آنگاه بوسیله «آرژین ها» اشغال گردید، این شهر از آن زمان وضعآرام و خوشی داشت تا آنگاه که بدست کوروش کوچک افتاد و غارت گردید. سپس اسکندر کبیر بر آن استیلا یافت. پس از مرگ اسکندر این شهر بدست سلوکیان افتاد...: این شهر از جهت مکاتب فلسفی با اسکندریه و آتن رقابت می کرد... کوروش ( کوچک ) سعی کرد که داخل کیلیکیه گردد،این راه بقدری تنگ است که فقط یک ارابه از آن می گذرد و برای قشونی که در مقابل خود اندک مقاومتی بیند، بسیار سخت و غیرقابل عبور است. می گفتند که «سی ین نه زیس » پادشاه کیلیکیه در این معبر برای دفاع کیلیکیه حاضر شده و کوروش بر اثر این خبر یک روز در جلگه بماند... توضیح آنکه کوروش ببهانه اینکه میخواهد ملکه را با مستحفظین بکرسی کیلیکیه برساند «مِنُن » را مأمورکرد که از بیراهه به کیلیکیه برود و سردار یونانی بی مانع به «کرسی کیلیکیه » رسیده راه کوروش را به این مملکت گشود. بر اثر این کار، کوروش از کوهستان سرازیر شده پس از طی 25 فرسخ به تارس رسید. پادشاه کیلیکیه در این شهر که رودی از میان آن می گذرد قصری داشت ولی او و مردم تارس ، به استثنای آنهایی که میهمانخانه دار بودند فرار کرده بجاهای محکم کوهستانی رفته بودند. چون یکصد نفر از قشون «مِنُن » در موقع عبور از کوهها بدست اهالی کیلیکیه کشته شده بودند سپاهیان این سردار برای کشیدن انتقام ، شهر تارس و قصر پادشاه را غارت کردند... کوروش از تارس در دو روز راه پیموده به رود «پساروس » رسید و بعد پنج فرسنگ دیگر راه رفته از رود «پیراموس » گذشت ، عرض این رود یک اِستاد ( 185 متر ) بود، از این رود پانزده فرسنگ راه را در دو روز پیموده به ایسوس آخرین شهر کیلیکیه درآمد ( ایسوس در کنار خلیج اسکندرون که بدریای مغرب اتصال دارد واقع بود ). ( ایران باستان ج 2 صص 1001-1005 )... وقتی که اسکندر از معبر مزبور یعنی دربند، یا چنانکه یونانی ها گویند دروازه کیلیکیه گذشت از طالع خود بی اندازه مشعوف گردید... اسکندر راه کوروش کوچک را پیمود... بدین ترتیب اسکندر از بندر مزبور گذشته وارد شهر تارس که کرسی کیلیکیه بود گردید. ایرانیها این شهر را تازه آتش زده رفته بودند ولی اسکندر «پارْمِن ْیُن » را فرستاده بود که از حریق شهر ممانعت کند و خودش هم بزودی پس از آن دررسید و از حریق جلوگیری کرد. ( ایران باستان ج 2 ص 1287 )... پس از آن اسکندر از تارس بیرون رفت و یک روز طی مسافت کرده به آن خیالن رسید. گویند این شهر را سارداناپال پادشاه آسور ساخته. دیوار و پی ها می نماید که این شهر محکم و بزرگ بوده در این جا مقبره سارداناپال هنوز نمایان است و مجسمه شخصی روی بنا مشاهده می شود که دو دست خود را بهم می زند. در این جا کتیبه ایست به زبان آسوری ، که گویند شعر است و مفادش چنین است : «سارداناپال پسر آناسین داراکس شهر آن خیالن و تارس را دریک روز بنا کرد. ای رهگذرها بخورید، بیاشامید و عیش کنید. باقی همه خودنمایی است و بس ناپایدار». ( ایران باستان ج 2 ص 1291 ). سلوکیان نه فقط در جاهایی که شهر یونانی نداشت شهرهایی بنا می کردند بلکه در آسیای صغیر هم که مهاجرین یونانی زیاد داشت باز مهاجرین مینشاندند. بنابراین شهرهایی موسوم به سلوکیه و انطاکیه در قسمت آسیای صغیر خیلی زیاد است ، مثلاً سلوکیه کیلیکیه ،... ببعض شهرهای سابق هم اسم دیگر دادند مثلاً «ادنه » و «تارس » را انطاکیه نامیدند. ( تاریخ ایران باستان ج 3 صص 2115-2116 ). رجوع به ایران باستان ج 3 ص 206 و 2456 «تارسوس » و معجم البلدان ج 6 صص 38 - 41ذیل کلمه «طَرَسوس » و نزهة القلوب چ اروپا ج 3 ص 250 و 269 و قاموس کتاب مقدس ص 580 و منتهی الارب و آنندراج ( ذیل : طرسوس ) و تاریخ سیستان ص 355، 356، 359 و فهرست مجمل التواریخ و القصص و عقد الفرید ج 7 ص 284 و به «طرسوس » و «تارسوس » در همین لغت نامه شود.

معنی کلمه تارس در فرهنگ معین

(رِ ) [ ع . ] (اِفا. ص . ) مرد با سپر، سپردار.

معنی کلمه تارس در فرهنگ فارسی

( اسم صفت ) مرد با سپر سپر دار.
طرسوس یکی از شهرهای باستانی آسیای صغیر و آن در آناطولی واقع است .

معنی کلمه تارس در ویکی واژه

مرد با سپر، سپردار.

جملاتی از کاربرد کلمه تارس

هر آنکس کو گرفتارست اندر منزلِ دنیا نه درمانِ اجل دارد، نه سامان حَذَر دارد
در سر زلفت گرفتارست دل چون دوای آن گرفتاری کنم
فراق یار گرامی عجیب دشوارست علی الخصوص کسی را که دل گرفتارست
تا ماه مهٔ ۲۰۱۷، آریان‌اسپیس راه‌اندازی بیش از ۵۵۰ ماهواره در ۲۵۴ مورد راه‌اندازی در طول ۳۳ سال انجام داده‌است: (۲۳۶ مأموریت آریانی، منهای ۸ پرواز نخست که توسط مرکز ملی مطالعات فضایی فرانسه انجام شد، ۱۷ مأموریت سایوز -۲، و ۹ مأموریت وگا). اولین پرواز تجاری که توسط نهادهای جدید اداره می‌شد اسپیس‌نت اف۱ در ۲۳ ماه مهٔ ۱۹۸۴ راه‌اندازی شد. آریان‌اسپیس از مرکز فضایی گویان در گویان فرانسه به عنوان سایت راه‌اندازی اصلی خود استفاده می‌کند. از طریق سهام خود در استارسم، آریان‌اسپیس می‌تواند از پایگاه فضایی بایکونور در قزاقستان نیز برای ارائهٔ خدمات راه‌اندازی تجاری سایوز استفاده کند. ادارهٔ مرکزی این شرکت در کورکورن، اسون، فرانسه در نزدیکی اوری قرار دارد.
بوئِرو بایِخو در آثارش ارادهٔ آزاد را مسلم فرض می‌دارد و کاتارسیس را هدفِ غاییِ آثارِ خود لحاظ می‌کند. او برای این واژه مفهومی بسیار عظیم‌تر از پاک‌سازی یا از بین بردنِ ترس و شفقت در بینندهٔ تراژدی قائل است. از دیدگاهِ وی کاتارسیس تغییر یا ارتقای این عواطف از سطحِ اولیه به سطحِ اخلاقی است. تراژدی‌های خود بوئِرو سعی دارند «بیننده را متحول کنند و این کار را عمیقاً انجام دهند. تا وی را با ظرفیت فردی‌اش- که گاه بسیار محدود است- مقابل سازند تا بدین ترتیب وی صمیمانه با اندوهِ انسانی مأنوس گردد»
استارسکی در سال ۱۹۹۳ بابت طراحی صحنهٔ فیلم فهرست شیندلر به کارگردانی استیون اسپیلبرگ برندهٔ جایزه اسکار بهترین طراحی صحنه شد.
ساقیِ میکده ی قسمتِ حق مختارست جام اگر صاف و اگر درد به پس نتوان داد
پولس اهل تارسوس (از شهرهای یونان قدیم)، در روبه‌روشدنی فراطبیعی با مسیح در جادهٔ دمشق، به مسیحیت می‌گرود و مأموریت‌ش را برای تبلیغ و مسیحی کردن غیر یهودیان، آغاز کرد.
فناست هستی من در تصور کمرش چو نغمه ای که هنوزش وجود در تارست
«شرایط اقلیمی، وضع زمین، فضای عظیم، بیابانی که از صحرای آفریقا از طریق عربستان و ایران و هندوستان و تاتارستان، تا ارتفاعات فلات آسیا ممتد است سیستم آبیاری مصنوعی را به کمک ترعه‌ها و تأسیسات آبیاری، پایه زراعت شرقی کرده‌است.» و «ضرورت بدیهی استفاده صرفه جویانه از آب… در شرق ناگزیر مداخله قدرت متمرکز دولت را می‌طلبد. منشأ آن وظیفه اقتصادی یعنی به ویژه وظیفه سازمان دادن امور عمومی که دولت‌های آسیایی مجبور بودند اجراء کنند، از همین جاست».
از دولت تو جان ولی تازه چو گل باد کز هیبت تو روز عدو چون شب تارست
غیرممکن است که به صورت قطعی بدانیم که فردی دیگر به چه چیزی فکر می‌کند، و این سرکوب را دشوار می‌کند. این مفهوم در سراسر کتاب مقدس، به‌طور کامل در نوشته‌های پولس تارسوس آمده است (به عنوان مثال، "چرا باید آزادی من توسط وجدان دیگری مورد قضاوت قرار گیرد؟") (۱ قرنتیان ۱۰:۲۹)
تا دیده ایم چهره خندان یار را صبح گشاده رو شب تارست پیش ما
مطالعات نشان داده‌اند که بی نظمی در اندازه و شکل استخوان‌های تارس، مچ دست، متاتارس و متاکارپال و مهره‌های دمی، در موارد پیشرفته در نژاد گربه اسکاتیش وجود دارد.
بدان رسیده‌که‌گیردگناه رنگ ثواب ز بس که رحمت او پرده‌پوش‌ و ستارست
اروپا تنها کره با قطب سرگردان در منظومهٔ خورشیدی نیست. سیارهٔ مریخ نیز حداقل از زمان شکل‌گیری آتشفشان تارسیس تاکنون تغییر زاویه تمایل مداری داده‌است. لایهٔ خارجی سیارهٔ زمین نیز در حال انجام چنین رفتاری است که ما اثرات آن را در غالب تغییر صفحات قاره‌ای می‌شناسیم. همچنین به احتمال زیاد، اِنسلادوس و می‌راندا نیز از چنین رفتاری برخوردار هستند. در نتیجه می‌توان چنین اظهار نمود که سیارات بیش از آنکه پیش‌تر ذکر می‌شد ناپایدارند.
بگسل ز جهان، ز اطلس افلاک گذر کن سد ره سوزن، گره آخر تارست
استخوان‌های مچ پا را مچ‌پایی (تارسال) و استخوان‌های کف پا را کف‌پایی (متاتارسال) می‌نامند.
دستم ای همسفر ز دست بدار که مرا پای دل گرفتارست
فیلم‌های اسلشر معمولاً از یک فرمول خاص پیروی می‌کنند: یک اقدام اشتباه گذشته باعث آسیب شدیدی می‌شود که با بزرگداشت یا سالگردی تقویت می‌شود که قاتل را دوباره فعال می‌کند یا الهام می‌بخشد. این فیلم‌ها که حول سکانس‌های یواشکی تعقیب کردن و قتل ساخته شده‌اند، بر احساسات مخاطب از کاتارسیس، تفریح، و جابه‌جایی که مربوط به لذت جنسی است، تکیه می‌کنند.