بنچه

معنی کلمه بنچه در لغت نامه دهخدا

بنچه. [ ب ُ چ َ / چ ِ ] ( اِ ) بنچاق :
نه نرد و نه تخت نرد پیش ما
نه محضر و نه قباله و بنچه.منوچهری.و رجوع به بنجه شود.
|| جمعی باشند مر اصناف و رعیت را. ( انجمن آرای ناصری ) ( برهان ). || پیشانی بود بزبان ماوراءالنهر. و بنچه بند؛ پیشانی بند بود. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
به تیغ طره ببرّد ز بنچه خاتون
بگرز پست کند تاج بر سر چیپال.منجیک ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه بنچه در فرهنگ فارسی

( اسم ) جمعی که بر اصناف حرف و صنعت و رعیت بندند و مالیات و بدهی آنها.

جملاتی از کاربرد کلمه بنچه

۱-اولاد قاسم ۲-بارپازلو ۳-باصری ۴-بهادنلو(حاج بهادون) ۵-خان احمئلو ۶-خوانین(فضلی بیگ) ۷-ددکه ای ۸-دلیکانلو ۹-رگه ۱۰-شیروانلو ۱۱-صمیمی ۱۲-طوس۱۳-قره قیر لو ۱۴-قورد ۱۵-مال احمدی ۱۶-مرکزی ۱۷-ولدان جمعه سلطان ۱۸-پیرالو ۱۹-چلی ۲۰-چهار بنچه ۲۱-چهاردانگه ۲۲-چککی ۲۳-کردلو ۲۴-کریم ابدالو ۲۵-کریملو ۲۶-کله لو ۲۷-کله پزلو ۲۸-کچلر ۲۹-گرمسیر لو ۳۰-یاخچی ابدالو