اخزم

معنی کلمه اخزم در لغت نامه دهخدا

اخزم. [ اَ زَ ] ( ع اِ ) مار نر. || ( ص ) نَره ای که رگ پوست آن کوتاه باشد.
اخزم. [ اَ زَ ] ( اِخ ) فحلی است نجیب.
اخزم. [ اَ زَ ] ( اِخ ) کوهی است قرب مدینه بین ناحیة مَلل و روحاء و ذکر آن در اخبار عرب آمده است. || کوهی است نجدی در حُق الضِّباب. ( معجم البلدان ).
اخزم. [ اَ زَ ] ( اِخ ) نام جدّ حاتم طائی که از پدر خود ابواخزم عاق بود و بعد از مردن اخزم پسران وی روزی بر جد خویش ابی اخزم درافتادند و او را مجروح و خون آلوده ساختند و او این بیت بگفت :
ان بنی ضرّجونی بالدّم
شنشنة اعرفها من اخزم.
و بجای «ضرجونی »، «رمَلونی » نیز روایت شده و مراد این است که آنان در عقوق شبیه پدر خود هستند. و مصراع اخیر مثل شده است. ( مجمع الامثال میدانی ) ( عقدالفرید چ قاهره سنه 1321 هَ. ق. ج 1 ص 157 ). و رجوع به ابواخزم طائی شود.

معنی کلمه اخزم در فرهنگ فارسی

مار نر
نام جد حاتم طائی

جملاتی از کاربرد کلمه اخزم

اين خويى است كه من از اخزم سراغ دارم آيا از مار جز مار متولد مى شود.(33)
46- مترجم گويد: نقل كرده اند ((ابى اخزم طائى )) يكى از اجداد حاتم طائى رافرزندى بود ((اخزم )) نام و آن فرزند مرد و چند پسر از او باقى بود. روزىفرزندان اخزم بر سر جد خود.
برق را باشد روی عذرا رعد را باشد خوی اخزم
ولكن تعجبى ندارد (شنشنه اعرفها من اخزم )(114) چه زياد تهمت هاىناروا كه به شيعه زده اند، و مانند اين نقل دروغ را از ايشاننقل كرده اند، چنان كه در كتاب الملل و النحل شهرستانى ، و مقدمه ابن خلدون و غير آنها ازچيزهائى كه بعضى مردم در اين سالها نوشته اند پر است از اينافتراءها(115)
ابى اخزم ريختند و بدنش را مجروح و خون آلود نمودند و اين مضرع را در اين باب بگفت .