اب گوهر
معنی کلمه اب گوهر در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه اب گوهر
نیندازد زقیمت خاکساری پاک طینت را کجا گرد یتیمی آب گوهر را زیان دارد؟
به آب گوهر من غوطه می خورد خورشید پیاله از جگر لعل می زند رنگم
نگیرد آب گوهر جای گرد خاکساری را به دریا متصل شد سیل و در دنبال می بیند
میان خلق، با خلق آشنا کامل نمیگردد که در دریاست آب گوهر و داخل نمیگردد
نیفتد یارب از باد ملالی چو آب گوهر، او را بر جبین چین
قدم برون منه از حد خود که می گردد ز آرمیدگی خویش آب گوهر صاف
رنگ از واهمهٔ نهی تو تا باخت کند صاف لعلی به قدح جلوهٔ آب گوهر
طرفی از دریا نبست از پوچ گویی ها حباب از خموشی چون صدف شد آب گوهر رزق ما
همیشه روی تو یک پیرهن عرق دارد که آب گوهر بر یک قرار میگذرد
نیست از تیغ زبان موج پروایی مرا خامشی چون آب گوهر حرز طوفان من است