ساکن ساختن

معنی کلمه ساکن ساختن در لغت نامه دهخدا

ساکن ساختن. [ ک ِ ت َ ] ( مص مرکب ) تسکین دادن. فرونشاندن. رفع : داناست به مصالح جمع ساختن پراکندگی و عاقبت کار، و ساکن ساختن و فرونشاندن بلیه دشوار. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315 ).

معنی کلمه ساکن ساختن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - مسکن گرفتن جای گزیدن . ۲ - ایستادن توقف کردن . ۳ - تسکین یافتن آرام گرفتن . ۴ - ساکن گردیدن حرف متحرک .

جملاتی از کاربرد کلمه ساکن ساختن

مردم این منطقه معتقدند، ساکنان اولیه قلعه با احداث بنایی برج مانند در پای کوه و ساختن پله‌های مارپیچی نظیر پله‌های مناره، آب مورد نیاز را از چشمه پای کوه به داخل قلعه می‌رساندند. ارتفاع کوهی که شیر قلعه در بالای آن قرار گرفته حدود ۲۵۰ متر بلندتر از زمین‌های اطراف است. در این ناحیه چشمه‌های متعددی از جمله سرچشمه (شیخ چشمه) و هفت چشمه قرار دارد.
نخستین اروپایی‌های سیاتل سال ۱۸۵۱ کنار رودخانه‌های پیوجت ساند با ساختن کلبه کنده‌ای سکنی گزیدند. سرخ پوستان این منطقه که از قبیله‌ای به نام دووامیش است حداقل در ۱۷ روستا در این محله ساکن بودند.نام این شهر برگرفته از نام رئیس همین قبیله است که توسط اروپایی های مهاجر نابود شدند، نخستین سفیدپوستان این منطقه بیشتر کشاورز بوده که در کنار رود دووامیش به کشاورزی مشغول شدند.