خشک بند

معنی کلمه خشک بند در لغت نامه دهخدا

خشک بند.[ خ ُ ب َ ] ( اِ مرکب ) نوعی از علاج زخم که زخم را بدون بستن دوای تر علاج کنند. ( غیاث اللغات ). مقابل تربند. ( آنندراج ). رجوع به خشک بند کردن شود :
ابر بهاریست ز سرچشمه آب را
زخمی که داشت جوی چمن خشک بند شد.سلیم ( از آنندراج ).وعده لطف و پیام بوسه ای در کار نیست
می کند مکتوب خشکی زخم ما را خشک بند.صائب ( از آنندراج ).نم نماندست در جگر چه علاج
خشک بند است چشم تر چه علاج.ظهوری ( از آنندراج ).

معنی کلمه خشک بند در فرهنگ فارسی

نوعی از علاج زخم که زخم را بدون بستن دوای تر علاج کنند .

جملاتی از کاربرد کلمه خشک بند

وعده لطف و پیام بوسه ای در کار نیست می کند مکتوب خشکی زخم ما را خشک بند
گفت من کردم جوامردی بپند تا رهانم من ترا زین خشک بند
«نشکند بند و نگسلد پیمان بنده را خشک بند ظلم و اذی »
زلف صائب بر دل خونبار من رحمی نکرد از غبار خط مگر این زخم گردد خشک بند
زخمی که خشک بند توان کرد نعمتی است چشم مرا غباری ازین کاروان بس است
این گویدم که پای تو را به بود طلی وان گویدم که نه نه طلی چیست خشک بند