( عرق آلود ) عرق آلود. [ ع َ رَ ] ( ن مف مرکب ) پوشیده شده از خوی و عرق. ( ناظم الاطباء ). آنکه عرق کرده باشد. ( آنندراج ). آلوده به عرق. خوی آلوده : ای بسا خانه تقوی که رسیده ست به آب تا ز منزل عرق آلود برون تاخته ای.صائب.نقصان نکرد خضر ز سر چشمه حیات جان را به جبه عرق آلود یار بخش.میرزا صائب ( از آنندراج ).و رجوع به عرق آلوده شود.
معنی کلمه عرق الود در فرهنگ فارسی
( عرق آلود ) پوشیده شده از خوی و عرق آنکه عرق کرده باشد
جملاتی از کاربرد کلمه عرق الود
گر بدانی چه قدر تشنه دیدار توایم عرق آلود به سر منزل ما می آیی
عرق آلود ز می طرف جبین ساخته ای دیده ها را صدف در ثمین ساخته ای
نقصان نکردخضر زسرچشمه حیات جان را به جبهه عرق آلود یار بخش
ز باده تا عرق آلود گشت چهره یار رساند خانه یک شهر را به آب تمام
نه حباب است که در ساغر می جلوه گرست عرق آلود ز شرم لب یارست شراب
از باده چون کند عرق آلود ماه را در چشم آفتاب بسوزد نگاه را
روزی مرغ چمن از گل شبنم زده نیست زان عذار عرق آلود گلابی که مراست
گر بدانی چه قدر تشنه دیدار توام خواهی آمد عرق آلود به آغوش مرا
از آتش ما گر نفسی دود برآید از شرم نگاهش عرق آلود برآید