معنی کلمات "لغت نامه دهخدا" - صفحه 308
- منجمین
- منجنیقی
- منجوان
- منصور حلاج
- بس انبار
- سال فیل
- بس راور
- سالار السلطنه
- سالار حج
- بس شدن
- بس شمرده
- سالار قافله
- سالخ
- سالفا
- فوز کردن
- سالم کشمیری
- فوطه کردن
- فولاد ستون
- فولاد معدنی
- سالمرون
- سالمونت
- تک لپه
- تک مضراب
- تک و تا
- تعص
- تک و تنها
- تکاندن
- تکاهل
- تکبیر گفتن
- تعلیم گر
- تکتاز
- افتاب زرد
- تفور
- تلاوک
- تلخ کام
- ابوبکر شیرازی
- افتاب طلعت
- ابوبکر عروضی
- افتاب لقا
- افتاب نزده
- افتاب پهن
- افتاب چشمه
- افتاب گرفتگی
- بارت و بورت
- پرورده شدن
- پرورش اموختگان
- شیشه بر سنگ
- شیشه بری
- شیشه گران
- شیشه گیر
- شیص
- شیطان خیال
- شیطان صفت
- شیطانه
- شیطه
- صنائع
- صنادیق
- صنج زن
- صندلی چرمی
- صنهاج
- صنهاجی
- صیاغت
- صیب
- صیدله
- صیدرمحله
- طاهر علوی
- طاهر نقاش
- بارده او
- طاوس لو
- طاوس وار رفتن
- طایب شه
- قلندر بخش
- قله کش
- قارزی
- قلهک پایین
- فاویان
- قلی تپه
- قارقاقولون
- قلی خان کندی
- قلی لو
- قلیان کلا
- قارن وند
- قم تپه
- قارپوز
- قم قریش
- خوز زن
- قاریاغدی
- خوزه بخت
- قازبگی
- قاسان
- قاسم امین
- خوش اباد
- ابوبکر صولی شطر
- خوش اداب
- خوش اطوار
- خوش امدن
- خوش امدگویی
- خوش اندازه
- خوش اوازی
- خوش اهنگی
- چوب پوش
- چوب چوبی
- چوب کاو
- چوبان سگ
- چوپ پست
- چور سر
- چوبه درق
- بشکن زدن
- تازه کند جنیزه
- تازه کند حاجلار
- بشکنج
- تازه کند حسن خان
- تازی هش
- بشیران
- شراد
- تازیان یزد
- تاسف انگیز
- شراس
- شراکه
- تاسیس شدن
- میرزاعادل خان ا
- میرشمس الدین
- خجلت دادن
- خجلت زده
- خجلت زدگی
- خجلت ناک
- خدا مراد
- خدا را
- خدا ناپسند
- خدا نکرده
- خدا ناترس
- دنداری
- دندان تیز
- دندان دراز
- دندان رو
- دندان ریختن
- دندان زنی
- دندان ساز
- بعنه
- بغاء
- بغبغه
- بغداد شاه
- بغپور
- بقاق
- قبض روح کردن
- حجت طباطبائی
- حجت علوی
- حجت گوئی
- حجر اخضر
- حجر بحر
- سنگ بریدن
- قبض شدن
- سنگ ترازو
- سنگ سوراخ
- بشکسته
- سنگ سیاه
- بشکطاش
- سنگ شاه
- سنگ شویی
- بشکفتن
- سنگ شیر
- بشکفه
- سنگ شیشه
- بشکلید
- سنگ صندل سا
- سنگ فرسای
- لشکر گیر
- لشکرفروز
- لشکرگشایی
- سرغلیان
- لصوت
- سرفتنه
- سرفروش
- لطر
- سرفکندگی
- سرقات
- سرفیل
- سرقافله
- لطف داشتن
- سرقل
- بیهش کردن
- بیهوده خواری
- بیهوده دارو
- بیهوده شدن
- بیهوش افتادن
- بیگانه پرستی
- تئودبرت اول
- قبر سفید
- تئودور اول
- تئودور سوم
- تا کشتن همراه
- لشکر انگیختن
- اتش داغ
- لشکان
- اتش دست
- اتش دهقان
- اتش روشن کردن
- اموان
- اتش زا
- اموختگی