جملاتی از کاربرد کلمه نکو دار
تو آن پیر
نکو دل را نکو دار فروغ نور ایمان شمع او دار
تا تو باشی در زمانه دادگر زیردستان را نکو دار ای پسر
حق یارو نیابخت و پدر ملک ترا بس خوش دار تن و طبع نکو دار دل و خو
تو خدمت نکردی و از حق شناس مکافات دیدی نکو دار پاس
در گوش دل آمد سحر از هاتف غیبم کای دوست نکو دار تو آن واصل ما را
به گستاخ رُویی مرو پیش شاه نکو دار خود را ز آتش نگاه
گر زانکه غمی برویش آمد چه عجب؟ غم نیز چو من روی نکو دار دوست