پیچ دادن

معنی کلمه پیچ دادن در لغت نامه دهخدا

پیچ دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) پیچیدن چیزی را. پیچاندن. پیچانیدن. خمانیدن. خم دادن. تاب دادن. تافتن. تابیدن. بگردانیدن آن را از جای اصلی ، چنانکه دست و جز آن. پیت دادن. چرخاندن. پیچ دادن موی ، مرغولی کردن آن. تافتن آن. پیچ دادن میخ ؛ بحرکت دورانی داشتن آن. بر گرد خود پیچاندن آن تا در چوب و غیره فروشود.

معنی کلمه پیچ دادن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- پیچاندن چیزی را خمانیدن تافتن . ۲- بگردانیدن چیزی ( مانند دست و جز آن ) را از جای خود چرخاندن تافتن .

جملاتی از کاربرد کلمه پیچ دادن

مایعات هیدرولیک گروه بزرگی از مایعات هستند که در حرکت دادن ماشین آلات هیدرولیک از آنها استفاده می‌شود. از انواع مایع از این ترکیبات صنعتی می‌توان روغن مینرال، آب، و ترکیبات مخلوط با آب را نام برد. روغن هیدرولیک در خودرو های سواری برای سیالت فرمان در دور پیچ ها کاربرد دارد.