وجد کردن

معنی کلمه وجد کردن در لغت نامه دهخدا

وجد کردن. [ وَک َ دَ ] ( مص مرکب ) ( اصطلاح صوفیه ) حرکت کردن از روی مستی و شوق و این اصطلاح اهل سماع است. ( آنندراج ). به شوق آمدن و آشفته گشتن. ( ناظم الاطباء ) :
درتنگنای خلوت غم میکند کلیم
وجدی که گردباد به صحرا نمیکند.کلیم ( از آنندراج ).

جملاتی از کاربرد کلمه وجد کردن

جایزه شخصیت شجاع جایزه خصوصی ای است که برای شناسایی شجاعت، مشابه آنچه جان اف کندی در ابتدای کتاب خود به نام «شخصیت‌ها در شجاعت» توصیف کرده‌است، اهدا می‌شود. این جایزه به افرادی تعلق می‌گیرد (اغلب مقامات منتخب آنها هستند)، با عمل به وجدان خود، با دنبال کردن دید وسیع تری از منافع ملی، دولتی یا محلی در مقابل مخالفت با مردم گرایی یا فشار از طرف رای‌دهندگان یا سایر منافع محلی، زندگی یا زندگی خود را به خطر اندازند.
او می فهمد که جو از آتش فرار کرده است و برادران جو با پنهان کردن بقای خود و چارچوب متهمان برای قتل او به او کمک می کنند تا انتقام وی را بگیرد. او به دیدن جو می رود و به او دعا می کند تا کارگاه را متوقف کند ، اما او مصمم است که قاتلان خود را بپردازد. با این حال ، وجدان او شروع به پیش گرفتن وعظ بر او می کند و سرانجام ، دقیقاً همانطور که احکام خوانده می شود ، او وارد سالن دادگاه می شود و کارها را مستقیم می گذارد.