مخبوء

معنی کلمه مخبوء در لغت نامه دهخدا

مخبوء. [ م َ ] ( ع ص ) ( از «خ ب ء» ) پنهان. نهان. پوشیده. مخفی. مختفی. مخبو. و رجوع به ماده قبل شود.

جملاتی از کاربرد کلمه مخبوء

بهترين نمونه براى اين قسم از وحدت و كثرت ، وحدت خداى سبحان است كه يگانه محض است و كثرت افعال آثار برخاسته از خواسته ازلى آن ذات اقدس است . هرچند همين كثرت براى حاميان معرفت حسّى و تجربى و معتقدان به اصالت حسّ حجابْ محسوب مى شود و مانع از شهود آنان نسبت به وحدت معقول الهى است ، ليكن براى ارباب معرفت هر كدام از اين امور متكثر آيينه اى است كه سالك را به مقصد راهنمايى مى كند؛ چون خداوند متكلّمِ حقيقىِ اين كلام ، يعنى قرآن كريم است ، و هر متكلمى در تحت كلام خود مَخبوء و مستور است ؛ يعنى فيضِ واحد و گسترده الهى در ضمن كلام خدا مخبوء است و همان اثر خدايى را داراست ؛ پس در عين وحدت با هزار جلوه رخ كرده تا هر مفسّرى او را از منظر مخصوص ‍ بنگرد.
چون هر متكلمى در زير زبان خود نهفته است : المرء مخبوء تحت لسانه (289) وخداوند و خلفاى حقيقى او نيز در كلام خاص خود تجلى دارند و چون هاضمه فرهنگ محاورهو دستگاه مفاهمه و آينه ادبيات بشرى توانتحمل تجلى متكلم انسانى و ارائه ملكوت آن را ندارد، براى مخاطبان بسيار دشوار است كهبا كوره راه علوم گسترده ادبى و باريك راه قوانين معانى و بيان و بديع و تنگناىواژگان انسانى پى به مقصود متكلم فرا طبيعى ببرند و آن متكلم را از راه مشاهده تجلىگاه او به خوبى بشناسند، يا بر مقصود نهايى و نهانى او به طور عميق واقف گردند .
قال على عليه السلام : تكلموا تعرفوا فان المرء مخبوء تحت لسانه . نهجالبلاغه /حكمت 392

1- ((المرء مخبوء تحت لسانه )) شخصيّت انسان در زير زبانش پنهان است ، آيه نازل شد: (ولتعرفنّهم فى لحن القول )(416) يعنى در گفتگو آنان رامى شناسى .

كسانى كه در مقام بحث و گفتگو داراى اين صفت باشند، هميشه به عنوان مرد هنر و دانششناخته مى شوند و شخصيت انسان زير زبان او پنهان است و اين معناى سخن اميرالمؤ منين(عليه السلام ) است كه مى فرمايد: (( المرء مخبوء تحت لسانه )) (168)
168- (( تكلموا، تعرفوا فان المرء مخبوء تحت لسانه ، نهج البلاغه )) حمله392 ص 545 دكتر صبحى صالح .

كلمه (خب ء) به طورى كه در مجمع البيان گفته : به معناى اسمnمفعول يعنى (مخبوء) است ، و مخبوء به معناى هر چيزى است كه در احاطه غير خود، قرارگيرد، بطورى كه ديگر نشود ادراكش كرد و اين كلمه مصدر است كه كار صفت را انجام داده ، در ماضى ثلاثى آن مى گويى (خباته ) و در متكلم وحده مضارع مى گويى(اخبئه ) و آنچه خداى تعالى از عالم عدم به عالم وجود مى آورد همين وضع را دارد.