نیم خند. [ خ َ ] ( اِ مرکب ) تبسم. ( یادداشت مؤلف ). تبسم و خنده ای که در آن لبها چندان از هم باز نشوند. ( ناظم الاطباء ). || ( نف مرکب ) متبسم. - دهن نیم خند ؛ که برای خنده لبهایش از هم باز نشده است : روزی که پسته دید لب همچو قند او شد خنده زهر در دهن نیم خند او.صائب ( از آنندراج ).
معنی کلمه نیم خند در فرهنگ فارسی
( اسم ) نیم خنده
جملاتی از کاربرد کلمه نیم خند
نوش لب یار نیم خند است دوشان دلان بهار قند است
روزی که پسته دید لب همچو قند او شد خنده زهر در دهن نیم خند او
بگفتا بر او با لبِ نیم خند چه در گوشَت آن خرس بنهاد بند؟