ریسمان باف

معنی کلمه ریسمان باف در لغت نامه دهخدا

ریسمان باف. [ مام ْ ] ( نف مرکب ) کسی که ریسمان می تابد. ( ناظم الاطباء ). غزال. ( دهار ). رجوع به ریسمان تاب شود.

معنی کلمه ریسمان باف در فرهنگ فارسی

کسی که ریسمان می تابد

جملاتی از کاربرد کلمه ریسمان باف

پدرش حاج فتحعلی از تجار قزوین بود که بیشتر داد و ستدش با آذربایجان بود. از این رو به تبریز رفت و در آنجا ازدواج کرد و ساکن شد. حاج رحیم نیز پیشه پدر را در پیش گرفت. او در جوانی چند سفر به اروپا کرد و در اوائل جنگ جهانی اول، کارخانه ریسمان بافی از آلمان خرید و به تبریز برد. سپس در قزوین کارخانه راه انداخت و کارخانه خود در تبریز را هم توسعه داد. او از سرمایه‌دارهای خوشنام و متجدد ایران بود و به رضاخان سردار سپه در دوران وزارت جنگ او نزدیک شد و بنای حمایت از او گذاشت. در جریان خلع قاجاریه از سلطنت، دسته‌جاتی در حمایت از رضاخان راه می‌انداخت و عده زیادی را در مدرسه نظام چندین شبانه روز متحصن کرد تا خواهان برکناری احمدشاه شوند. همه هزینه آنان را نیز خود داد.