معنی کلمات "لغت نامه دهخدا" - صفحه 296
- یافت اباد
- زدبر
- ثی
- ثیر
- ثین
- راجپور
- راجگان
- کوشش ازمای
- خشک گردن
- کوشش نمودن
- کوشک زر
- ام وهب
- ام کرز
- ام یعلی
- کوشک اباد
- کوشک بی بی چه
- اما شدن
- کوشک سرتنگ
- اماجد
- کوشک قاسم
- اماد
- کوشک قاضی
- کوشک مهدی
- اماس
- اماسیه
- خط لبه
- خط متوازی
- رفیقان
- رفیق اصفهانی
- رفیع الدین
- رفیعا
- رفیعه
- رقاء
- رقام
- رقایق
- مادر دار
- خط مدیر
- خط مرکز معدل
- ماده وان
- طاق و ترم
- طاق و نیم طاق
- چرخه تیر
- طاق کردن
- چرم بر شدن
- طاق یا جفت
- عداء
- طاوس خرام
- طاوس خلد
- طاوس زیب
- عدس سرخ
- عاشق ازار
- عاشق باره
- عاشق خشک
- شمشاد بوی
- شمشه ملاط
- شمع ریختن
- ریکه
- ریگ بوم
- ریگ ریگ
- ریگ شوی
- ریگ ماهی
- ریگ چشمه
- خشم انگیز
- خشم خواجه
- خشم خوردن
- خشم راندن
- خشمناکی
- خشه
- خشوده
- خشوعی
- ریگدان
- درهم افتادن
- درهم پیوسته
- دروا کرده
- دروازه گوگ
- درود کار
- درون اشوب
- قزو
- قزوینه
- قزین
- قسطل
- قسطنطینیه
- قسمت خوردن
- قسیمه
- قشا
- قشلاق امین
- قشتمور
- درهم پیوستن
- رو فکندن
- ته و تو
- رو درکشیدن
- رو ذوی
- رو گردانیدن
- رو پنهان کردن
- رو وار
- شوصه
- شوق ذوق
- شولمن
- شوم بخت
- شوم بهر
- شوم تن
- عارف اندیش
- عاروره
- عازبه
- عازریه
- عاشق اصفهانی
- عاضد
- عاضه
- عالم مفارقات
- جان خواه
- جاه جو
- جاو
- خشکه بار
- چنگ نوازنده
- خط بر عالم کشید
- خفتن خون
- جای مهر
- جبل شمر
- جبهه سا
- جثم
- جثوم
- جراحت دیده
- جراحت رسیده
- چشم زنی کردن
- چشم خون الود
- چشم خوردن
- چشم بی اب
- علی بهادر
- علی بیگ کندی
- چشم براه داشتن
- زروک
- زروح
- زروبابل
- زروب
- زروانیان
- زروار
- زره گری
- زره موی
- زره شوران
- زره سم
- علی بیگ
- علی بیگلو
- تسنم
- تسه تسه
- تسومه
- علی تبریزی
- علی تقی
- علی تهرانی
- تسپیس
- علی جان
- نیم چهر
- نیم گرم
- علی جعفر
- نیمه تنه
- نیمه حکیم
- نیمه خواب
- تخم گذار
- تخمم
- تخمیش
- تخواره
- تخوت
- تخم کار
- تخم کشتن
- شب نهه
- شب پیمایی
- معذبه
- معذل
- النی
- اله العالمین
- معرش
- نفس راست کردن
- نقب زنی
- الهامات
- الهان
- نقوی
- نم زده
- نواتی
- نوبت گاه
- نوبتگه
- نوتی
- تازه اباد مرزیان
- تازه حلق کردن
- تازه رای
- تازه روحی
- نیارق
- تازه ساختن
- تازه کند اسماعیل
- تازه کند اغ زیار
- تازه کند باغچه ب
- نیاط
- تازه کند بوزتپه
- تازه کند بکراباد
- تحذیف
- حضیره
- حطان
- حطوم
- حطی
- تحریر صوت
- تحریر کردن
- حطیب