معنی کلمه خشم راندن در لغت نامه دهخدا
کامکاری کو چو خشم خویشتن راند بروم
طوق زرین راکند در گردن قیصر درای.منوچهری.بحدی بر دشمنان خشم براند که دوستان را اعتماد بماند. ( گلستان سعدی ).
تو گر خشم بر وی نرانی رواست
که خود خوی بد دشمنش در قفاست.سعدی ( بوستان ).بر غلامی که طوق خدمت بست
خشم بیحد مران و طیره مگیر.سعدی ( گلستان ).