تخم کار. [ ت ُ ] ( نف مرکب ) که تخم کارد. کارنده ٔتخم. برزگر. که تخم افشاند. تخم کارنده : این عهدشکن که روزگار است چون برزگران تخمکار است. نظامی.دل تخمکاران بود رنج کش چو خرمن برآید بخندند خوش.سعدی ( بوستان ).
معنی کلمه تخم کار در فرهنگ فارسی
که تخم کارد کارند. تخم برزگر . که تخم افشاند تخمکارنده .
جملاتی از کاربرد کلمه تخم کار
گر در پی تفرج بستان جنتی امروز تخم کار، که فردا مجال نیست
از سازندگان ماهر دوتار شرق خراسان در شهر تربت جام میتوان استاد حاج حسینعلی غمخوار احمدی، استاد اسفندیار تخم کار، استاد عبدالله وسعید سرور احمدی را نام برد.
بکن سعی تا نگذرد وقت کار هم ازوقت رو زودتر تخم کار
کمان شد یکی برزگر تخم کار وزآن تخم پیکان و دل کشتزار