چشم زنی کردن

معنی کلمه چشم زنی کردن در لغت نامه دهخدا

چشم زنی کردن. [ چ َ / چ ِ زَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) منع کردن و تعرض نمودن و ممانعت کردن. || در حبس کردن. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه چشم زنی کردن در فرهنگ فارسی

منع کردن و تعرض نمودن و ممانعت کردن ٠ یا در حبس کردن ٠

جملاتی از کاربرد کلمه چشم زنی کردن

سردار اگرت مردمک این است و سرشک تا چشم زنی جای تر است و بچه نیست
گر چشم مرا زین دست در پای تو خوناب است تا چشم زنی بر هم پل آن طرف آب است
هرگه که برون آید از چشم تو اخباری تا چشم زنی بر هم از سنگ برانگیزد
دریا چو نهاد روی در باطنِ مرد با چشم زنی هر دو جهان غرق کند
منشین ز سر پای که تا چشم زنی همچون شمعت بر سر پا باید مُرد
تا چند کنی جمع که تا چشم زنی فرمان آید که جمله بگذار و برو
هان ای دل بیدل غم او دربرگیر تا چشم زنی خود غم او او باشد
تا چند کنی جمع که تا چشم زنی فرمان آید که جمله بگذار برو
از خواب درآی ای دلِ سرگشته که زود تا چشم زنی به خواب درخواهی شد
ز دولتی به چه نازی که تا که چشم زنی اثر نبینی ازو در جهان اگر بینی