خفتن خون

معنی کلمه خفتن خون در لغت نامه دهخدا

خفتن خون. [ خ ُ ت َ ن ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از بحل شدن خون. از قصاص درگذشتن. ( آنندراج ).

معنی کلمه خفتن خون در فرهنگ فارسی

کنایه از بحل شدن خون از قصاص درگذشتن

جملاتی از کاربرد کلمه خفتن خون

نقل است که شبی بر سر انگشتان پای بود از نماز خفتن تا سحرگاه و خادم آن حال مشاهده می‌کرد و خون از چشم شیخ بر خاک می‌ریخت. خادم در تعجب ماند. بامداد از شیخ پرسید: آن چه حال بود؟ ما را از آن نصیبی کن.
به خاک و خون به هم اینجای خفتن که پای خود به سلاخانه رفتن
لاجرم مردم خويش را فرمان داد كه از بام مسجد تختهاى سقف راكنده وروشن كنند وملاحظهنمايند مبادا مسلم واصحابش در زير سقفها وزواياى مسجد پنهان شده باشند، آنهابهدستور العمل خويش رفتار كردند وهرچه كاوش نمودند خبرى از مسلم نجستند،ابن زياد راخبر دادند كه مردم متفرّق شده اند و كسى در مسجد نيست ، پس آن لعين امر كردكه باب سدّهرا مفتوح كردند و خود با اصحاب خويش داخل مسجد شد و منادى او در كوفه ندا كرد كه هركه از بزرگان و رؤ ساء كوفه به جهت نماز خفتن در مسجد حاضر نشود خون او هدر است.پس در اندك وقتى مسجد از مردم مملو شد پس نماز راخواند وبر منبر بالا رفت بعداز حمدو ثنا گفت : همانا ديديد اى مردم كه ابن عقيل سفيهجاهل چه مايه خلاف و شقاق انگيخت ، اكنون گريخته است پس هر كسى كه مسلم در خانه اوپيدا شود و ما را خبر نداده باشد جان و مال او هدر است و هر كه او را به نزد ما آورد بهاىديت مسلم را به او خواهم داد و ايشان را تهديد و تخويف نمود.
زندگی چبود به هجران پیش رویت، هست ما را لذتی بر خاک خفتن دولتی در خون تپیدن