معنی کلمه قسیمه در لغت نامه دهخدا ( قسیمة ) قسیمة. [ ق َ م َ ] ( ع ص ، اِ ) مؤنث قسیم. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قسیم شود. || طبله عطار. ( منتهی الارب ). جونة العطار. ( اقرب الموارد ). بوی دان. عطردان. ( مهذب الاسماء ). نافه مشک. ( غیاث از نصاب ). || بازار. ( منتهی الارب ). سوق. ( اقرب الموارد ).