نم زده. [ ن َ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) مرطوب. که قطرات آب یا باران بر آن نشسته باشد. آب زده : رویش از خاک چو برداشتم از خوی شده بود لاله برگش چو گل نم زده در وقت سحر.سنائی. || آب پاشیده. آب پاشیده شده : راه چون رفته گشت و نم زده شد همه راه از بتان چو بتکده شد.نظامی.
معنی کلمه نم زده در فرهنگ فارسی
مرطوب . که قطرات آب یا باران بر آن نشسته باشد . آب زده . یا آب پاشیده . آب پاشیده شده .
جملاتی از کاربرد کلمه نم زده
به غبار نم زده داشتم دو جهان ذخیرهٔ عافیت چو سحر زدم به فضولیی که نه بال ماند و نه پر به کف
ورق غنچه را که نم زده بود ورقش یکدگر گرفت اینک
راه چون رفته گشت و نم زده شد همه راه از بتان چو بتکده شد
نی مرده نه زنده بود تا روز چون نم زده مشعلی گهٔ سوز
هرگونه گناه ز اعضای من برست چون از زمین نم زده هرگونه گیاه
چتر سیاه غمزده در هجر و ماتم است تیغ کبود نم زده در شرم افسر است