معنی کلمه تخواره در لغت نامه دهخدا
تخواره بدو گفت کای نوجوان
تو گر می ندانی سخن ، می بدان.فردوسی.رجوع به تخوار شود.
تخواره. [ ] ( اِخ ) از نسل جمشید وفرزند زواره. صاحب مجمل التواریخ والقصص در شرح حال جمشید آرد :... و از زواره فرهاد و تخواره ، و بعد از این نام کس برنیامد از این تخمه و دیگر فرزندان بوده اند جمشید راولیکن ذکری نگفتست. ( مجمل التواریخ چ بهار ص 25 ).