عازبه

معنی کلمه عازبه در لغت نامه دهخدا

( عازبة ) عازبة. [زِ ب َ ] ( ع ص ، اِ ) زن مرد. ( منتهی الارب ). || شتر. ( منتهی الارب ). || زنی که در هنگام طهر شویش غایب باشد. ج ، عَوازِب. ( ناظم الاطباء ).

جملاتی از کاربرد کلمه عازبه

در سدهٔ هشتم میلادی شاخه‌ای از قریش که قریش عازبه نامیده می‌شد، ساکن سرزمین بحرین شدند. بخشی از آنان به مرو، خراسان کوچیدند که خاندان جهم/جهمی‌ها از آنان بودند. در اوایل برپایی دولت عباسی، «جهم بن بدر بن جهم»، پدر و ریشهٔ پدری علی بن جهم، به بغداد بازگشتند. علی بن جهم در سال ۸۰۴م / ۱۸۸ق در بغداد زاده شد. به خوانش آثار فلسفی پرداخت و در قضایای علم کلام مناظره می‌کرد، «به معتزله حمله می‌برد و با زنادقه مجادله می‌نمود». با این حال، گرایش به ادبیات و سرودن بر او چیره شد و از دوستان نزدیک ابوتمام گشت.
قال على (ع ): ... فان المبايعين لى لما لم يطيمعوا فى تلك منى و ثبوا بالمراه على وانا ولى امرها و الوصى عليها فحملوها علىالجمل و شدوها على الرحال و اقبلوا بها تخبط الفيافى و تقطع البرارى و تنبح عليهاكلاب الحواب و تظهر لهم علامات الندم فىكل ساعه و عند كل حال فى عصبه قد يايعونى ثانيه بعد بيعتهم الاولى فى حياه النبىحتى اتت اهل بلده قصيره ايديهم طويله لحاهم قليله عقوله عازبه آراوهم و هم جيران بدو ووراد بحر فاخرجتهم يخبطون بسيوفهم من غير علم و يرمون بسهامهم بغير فهم....(332)