رو گردانیدن

معنی کلمه رو گردانیدن در لغت نامه دهخدا

رو گردانیدن. [ گ َ دَ] ( مص مرکب ) رو گرداندن. گذاشتن و ترک کردن. ( ناظم الاطباء ). اعراض کردن. ( آنندراج ) ( مجموعه مترادفات ص 44 ). روی گردانیدن. اعراض. لُهیان. ( یادداشت بخط مؤلف ): ذأر؛ رو گردانیدن از چیزی. ( منتهی الارب ). فجر، فجوره ، فجره ؛ رو گردانیدن از حق. ( منتهی الارب ). و رجوع به رو گرداندن و روگردانی و روی گرداندن شود.

جملاتی از کاربرد کلمه رو گردانیدن

در سال ۱۲۷۴ خورشیدی (۱۳۱۳ قمری) که آخرین سال پادشاهی ناصرالدین شاه می‌بود، علاءالملک سفیر ایران دستگیر گردانیدن اینان (میرزا آقاخان کرمانی و حاجی شیخ احمد روحی و حاجی میرزا حسنخان خبیرالملک) را از دربار عثمانی خواست، و چنان‌که در تاریخ بیداری نوشته، بسلطان چنین وانمود که در شورش ارمنیان که سال پیش از آن رو داده بوده، اینان دست داشته‌اند. با دستور سلطان، این سه تن را گرفته به طرابزون فرستادند، و در آنجا بزندان انداختند.