قزو. [ ق َزْوْ ] ( ع مص ) دور بودن از آلایش و پاک بودن از گناه. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || به عصا بر زمین نکتها کردن. ( منتهی الارب ). گویند: قزا قزواً بعصاه الارض ؛ نکتها بها. ( اقرب الموارد ). || قُزَة باختن. ( منتهی الارب ). بازی کردن با قُزَة. ( اقرب الموارد ).
معنی کلمه قزو در فرهنگ فارسی
دور بودن از آلایش و پاک بودن از گناه . یا بعصا بر زمین نکتها کردن .
جملاتی از کاربرد کلمه قزو
در خزو قزو جامه دیبای بهایی صد فصل خزان در طرب و راحت بگذار