قشا

معنی کلمه قشا در لغت نامه دهخدا

قشا. [ ق َ ] ( ع اِ ) آب دهن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به قُشاء شود. || پوست درخت. ( بحر الجواهر ). قِشاء. ( بحر الجواهر ). رجوع به قِشاء شود.

معنی کلمه قشا در فرهنگ فارسی

آب دهن یا پوست درخت

جملاتی از کاربرد کلمه قشا

پرکینز دریافت که مردمی که او باید به آنها خدمت کند در فقر و جهل زندگی می‌کردند و عملاً رعیت حاکمان خود بودند. او در سال ۱۸۲۵ با همراهی آساهل گرانت (پزشک آمریکایی) و همسرانشان (به ترتیب شارلوت باس و جودیت کمپبل)، برای رسیدگی به این مسائل یک مرکز تبلیغی در ارومیه تأسیس کرد. پرکینز توسط قشا اوراهام و مار یوهانان (اسقف آشوری شرق ارومیه) آموزش داده شد.