شوم تن. [ ت َ ] ( ص مرکب )بدیمن و منحوس و مکروه. ( ناظم الاطباء ) : که در کار این کودک شوم تن هشیوار با من یکی رای زن.فردوسی.تهمتن بدو گفت کای شوم تن چه پرسی تو نامم در این انجمن.فردوسی.بدشگون.( از ناظم الاطباء ).
معنی کلمه شوم تن در فرهنگ فارسی
بد یمن و منحوس و مکروه
جملاتی از کاربرد کلمه شوم تن
بر شوم تن خویش سخت کردی از جهل در هاویه به فانه
شود دل شعله چون بر یاد روئی شوم تن شمع و سر تا پا بسوزم
دگر باره پور گو پیل تن یکی تیر انداخت بر شوم تن
بگفتش که ای بدرگ شوم تن به میدان کین پیش دستی به من