معرش

معنی کلمه معرش در لغت نامه دهخدا

معرش. [ م ُ ع َرْ رَ ] ( ع ص ) درخت رز وادیج بسته. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ):رز معرش که میانه آن یکساله بوده است و ضیعه آن به همه رستاقهای یکی بوده است. ( تاریخ قم ص 113 ). دیگرنهری که بر هر دو طرف آن میانه نشانده باشند اعم ازآنکه معرش باشد یا غیرمعرش و به زبان قمی ساباط گویند... ( تاریخ قم ص 107 ).

جملاتی از کاربرد کلمه معرش

ستاره پر فروغ راوند، در شعر و ادب نيز بهره اى نيك داشته و به زبان عربى شعرمى سروده است . در سوردن اشعار خويش عشق و معرش به خانداناهل بيت عليه السلام را به تصوير كشيده است علاوه بر شعر، در ادبيات عرب نيزدانشى در خور توجه داشته و آثارى در آن موضوع تدوين كرده است .